سلام. موضوعی که میخوام بهش بپردازم، مربوط به یک نفر یا دو نفر نیست که بیام با اسم و رسمِ وبلاگ حرف بزنم یا فقط برم و برای خودشون پیام بذارم، نه! موضوع کاملا فراگیره و من به عنوان یه مخاطب دارم به وفور این و در همهجای بیان میبینم. البته که در دنیای حقیقی هم هست اما در حقیقی زیادن افرادی که تذکر میدن و به این اخلاق زشت ایراد وارد میکنن، ولی اینجا جز یه نفر و یه پست من جای دیگهای ندیدم کسی از چاخانها و دروغگوهای بیان حرفی زده باشه و تذکری داده باشه! همین کامنتهای پای اون پست هم نشون میده این مسأله خوشایند نیست! که نباشه! زشت، زشته! و من وقتی اینجا فضای نوشتن و گفتن دارم حتما به گردنمه که چرا چنین زشتی رو دیدم و تذکر ندادم!
این نکته رو هم بگم واسۀ اون دسته از افرادی که کلللللل پروسۀ تربیت رو فقط در قول لیّن میبینن! من مادرِ سه تا بچهام، تحصیلات و مطالعه هم دارم، ضمنا اعتقادی هم به روانشناسی و این مسخرهبازیهای غربیطور ندارم. روانشناسیخوندههای بیان رو دارین میبینین که چطور تو سادهترین مسائل زندگیشون موندن و نتونستن حتی برای خودشون کاری کنن(!) یا اگر یکیشون یه روز تراپیش و نره چه پستهای آه و نالهای ازشون میخونیم و هر دو ساعت میخوان وبلاگشون و حذف کنن و بعد که یکی_دو نفر چاخان پیدا شدن کامنت بذارن و بهش توجه بدن، قوی میشن و با ژست فایتر به بیان برمیگردن و قال گاندی، چطور به زندگی ادامه میدن(!) خط مشی من دین و مذهبمه. در دین و مذهب قول لیّن یکی از روشهای تربیته! نه تمامش! خط مشی من مادر شهید همته که باردار به کربلا رفت و بچهش و سپرد به امام حسین علیه السلام و هیچوقت از اربعین رفتن با بارداری و بچه نترسیدم(!) کلا روانشناسی غربی و فلسفه تربیت غربی عافیتطلب و ترسو بار میاره. توجیهگر و پربهانه. همیشه در تردید و پر ادعا! با ادای پیروز، اما افسرده! اما دین عقلمداره و واقعبین. استاد پناهیان میفرمودن عاقلها دیندارن، چون دین با عقل کار داره، نه با دل. برای همین در غیردینیها میبینین که زیاد میگن چون دلم میخواد! دلم خواسته! به ندای دلم گوش دادم! مهم دله! دل پاک باشه! نون دلم و میخورم! دل! نه عقل! دین عقلانیه و مال عاقلا! یعنی واقعا باید عقل داشته باشی تا بتونی دین رو بفهمی و تسلیمش باشی. بحث معاندها جداست، اما جاهلها عقلی ندارن که دین رو بفهمن. خصوصا پیچیدگیهاش رو. بنابراین اگر تربیت رو با همۀ پیچیدگیهاش فقط قول لیّن میدونین(!) یا قرآن و نهجالبلاغه و احادیث و روایات رو فقط جوری سرچ کردید که اون بخش لیّنش رو بخونید و شرایط و مراحل تربیتی رو جوری که خودتون میپسندید تعریف میکنید نه جوری که هست، تو این پست خیلی اذیت میشید! گفتم که خودتون انتخاب کنید تو آمارگیر ثبت بشید یا نه! یادم نمیاد خودم یا همسرم جایی پیامی گذاشته باشیم که بیاید و ما رو بخونید!
کما اینکه خیلی هم دوست دارم بالاخره یه پست از اینها که معتقد به قول لیّن هستن ببینم که برای مشکلات جامعه و خصوصا حجاب چه کاری کردن؟! نقدهاتون رو خوندم، توصیهتون رو به قول لیّن خوندم، اما حقیقتا هرچی دنبالتون کردم تو این یک سال بعد از ماجرای دختره که منجر به اغتشاش شد، کاری عملی در راستای حل مشکلی ازتون نخوندم! خب این خیلی زشته... نشون میده جز لب و دهن چیزی نیستید! توصیه به قول لیّنتون هم شعاری بیش نیست! حرف و که همه میزنن! 25م قرار بود فتح بشیم و نشدیم! باید یه فرقی بین شما و برعندازا باشه بالاخره! اگر شما هم کاری نکنید و فقط حرف بزنید خب... نمیدونم! خودتون کمی روش فکر کنید! با چهار تا پست قلمبه سلمبه و چند تا کامنت بهبه و چهچه که چیزی درست نشد! با قول لیّن چرا نتونستید حجاب و درست کنید؟! اقتصاد رو؟! اصلا نتیجه رو ول کنیم، چرا یه پست ازتون نخوندم که یه کاری در حیطۀ خودتون کرده باشید؟! در راستای فسادهای موجود در آموزش و پرورش چه کار کردید؟! در راستای مشکلاتی که در بسیج دانشجویی هست؟! دقت کنید! به چهار تا پست آه و ناله و نق و حرفای قلمبه سلمبه نمیگن کار(!) میخوام بدونم دقیقا چه کاری کردید در حد وسع و توان خودتون؟! :)
بعد زشتتر از اینا میرسیم به اصلِ مطلب! چاخانهای دور و برتون :)
طرف چند ساله پشت کنکوره... همیشه هم آه و ناله از کنکور و نظام آموزشی ایران و فلان معلم و فلان مراقب... تو کامنتها هم همه اومدن نوشتن حق با تویه و به این چرندیات پر و بال دادن! یک نفر نیومده به این طفلی بگه عزیزم! اگر قبول نمیشی تو این چند سال ربطی به نظام آموزشی نداره! واسه اینه که خدای اتلاف وقتی! 24 ساعته اینجا آنلاینی و در همۀ پستها کامنتت حاضر! خب بشین درس بخون! طرف نمیفهمه داره از خالهخرسیها چه ضربهای میخوره... داره چه ظلمی در حقش میشه... یک نفر هم دردش نمیاد این بچه داره به جوونی و زندگیش چه ظلمی میکنه... اونا هم که میفهمن هیچی نمیگن یهوقت ریزش نگیرن و آنفالو نشن... بعد از قول لیّن و مسلمونی و خُلقِ خوشِ پیامبر پست میذارین؟! چه دینِ گزیدۀ خوشگلی دارین شما :)
یا با آبجی و داداشی پسر و دختر با هم صحبت میکنن و قربونصدقۀ هم میرن و درد دل میکنن، یکی نیست بهشون بگه عزیزم! اون پسری که 24 ساعته تو وبلاگت پلاسه و آبجی آبجی بهت بسته، اگر داداش خوبی بود که از این 24 ساعت حتما یه 4 ساعت تو وبلاگ نبود و در خدمت آبجی واقعیش بود! وقتی 24 ساعت اینجاست ینی تنهاست... ینی خودش آسیبدیدهست... ینی خودش از خانوادهش دوره (جسمی یا روحی)... ینی نتونسته تو پازل خونوادهش جا بگیره... پس تو پازل تو هم نیست! تو براش یه امکانی برای تنها نبودن! یعنی یه وسیله برای خودش! نه برای تو! اگر دین و مذهب هم قبول داشته باشی که باید بدونی نامحرم، نامحرمه! مجازی و حقیقی نداره! آبجی و داداشی نداره!
یا یکی نیست بگه بابا وقتی طرف با هییییییچ وبلاگی آبش تو یه جوب نمیره... به گفتۀ خودش هم با خونوادهش و فلان همکارش هم آبش تو یه جوب نمیره... با فلان استاد هم نتونسته کار کنه... ینی مشکل از خودشه! حالا میاد مینویسه چون من بیشتر میفهمم کسی من و نمیفهمه هیشکی جرأت نمیکنه بره بهش بگه فهم بیشتر، درک بیشتر میاره، اگر به درک نرسیدی پس فهم هم مشکل داره! طفلی خودش در عذاب... همیشه داره حرص میخوره و از این تنهایی رنج میکشه... چاخانها هم به این اخلاقش که اولین و بزرگترین آسیبش به خودشه دارن پر و بال میدن!
یا یه دلسوز پیدا نمیشه به اونی که کللللل پستهاش در مورد باشگاه رفتنه و روابط نامشروع داشتن بگه عزیزم! نشون به اون نشون که یه روز نتونستی باشگاه بری و حالت اونقدر داغون بود که طی دو ساعت چهار بار اسمت اومد تو بهروزشدهها و هر چهار پست ناله بودی و خواستی وبلاگت و حذف کنی و آخرین خطت هم داشتی به خودکشی فکر میکردی، یعنی سبک زندگیت غلطه! یعنی 15 تا کامنتی که نوشتن بهبه و چهچه که باشگاه میری و با پسره فلانی، چاخانه! دروغه! یا یه مشت افسردۀ شکستخورده مثل خودتن که توان رویارویی با حقیقتِ زندگیشون رو ندارن و به روی تو نمیارن که تو هم به روی اونا نیاری، یا در حد یه فالوور براشون اهمیت داری که حاضرن هر امتیازی بهت بدن اما آنفالوشون نکنی! این یعنی حال تو براشون مهم نیست! چاخانها نگاهشون به شما فقط یه عدده! یه عدد تو صفحۀ دنبالکنندهها! اگر تأییدت میکنن واسه اینه که اون شماره و تعداد کامنتها از دست نره! تو براشون هیچی نیستی! هیچی! برید غالب صحبتها رو ببینید! آه و ناله برای شما، اما خوشیهاشون کو؟! چرا درصد صحبت از خوشیها اینقدر پایینه؟! چون وقتی خوشن که تو اصلا یادشون نیستی! چاخانها شیّادن... چاخانباورها خنگ! الآن وقت ناراحت شدن نیست! وقت اینه که بفهمی داره سرت چه کلاهی میره... وقت اینه که دوست و دشمن خودت رو بشناسی!
طرف وظیفۀ دینی و شرعیش و انجام نداده... به جای زنگ زدن به دفتر مرجعش، اومده از مخاطباش نظرسنجی کرده که به نظرتون اشتباه کردم یا نه!!! تو که حداقلها رو داری! پس میدونی احکام سلیقهای نیست! اونوقت میای حکم وظیفۀ دینیت و که انجام ندادی از مجازی میپرسی؟! چون طرف تو وبلاگش نوشته مذهبیه و ریش و چادر داره؟! اینا اسمش خنگی و نبودِ عقل نیست چیه؟!
من زنم! مادرِ سه تا بچه! با بچه مهاجرت کردم، درسم خوندم. اجازه بدید باور نکنم یهسری وبلاگا دارن اینطور القا میکنن که بچهداری کار شاخیه! نه نیست! اجازه بدید بهم بربخوره که برخی وبلاگها دارن القا میکنن مادری که بچه داره و تحصیل هم میکنه رو دنیا باید درکش کنه و حتما همه به خط شن که ببینن چه کار داره براش انجام بدن! نه! اینطور نیست! اینا القائات زندگی مجازیه... القائات تن دادن به سبک زندگی بیگانه... از کی تو این کشور زنهای ما تو دهنشون افتاد که افسردگی بعد از زایمان گرفتن؟! برید یه سرچ کنید... از وقتی سبک زندگی بیگانه غالب شد! و اگرنه در تاریخ زنان مسلمانِ ما اتفاقا بعد از زایمان اوج شکفتگی و شادابی و امید به زندگیِ زنانه! من این ظلمِ آشکار به همجنسهام و باور نمیکنم که دارن شکننده و بیعرضه بارش میارن و مذهبی و غیرمذهبی رو درگیرش کردن و براش شوآف میذارن که وای! مادرِ بچه بودن اینقدر سخته و باهاش درس خوندن اونقدر سخته و با خونوادۀ شوهر ساختن فلانقدر سخته! نخیر ربطی هم به درک ِ توانِ هر شخص و گفتمانِ پیرامونش نداره! من دارم از کلیات حرف میزنم، و اگر نه بله! در جزئیات برای خودم هم گاهی سختی هست، اما این سختیهای گاهی به گاهی همیشه برای همه بوده، من دارم از نگاههای کلانی حرف میزنم که اتفاقا دارم تو وبلاگای زنان مثلا مذهبی هم میبینم!
دوستانی که به کرامت انسانی بسیار توجه دارید! چرا من در وبلاگهاتون حتی یک پست عملی ندیدم که برای این همه مسائل چه کاری کرده باشید؟! که حداقل وبلاگتون رو نبندم و بگم این هم یه حرّاف دیگه! بسیارحرفِ بیعمل! وای قضاوت کردم؟! چه کار زشتی! میشه فلسفۀ کامل تربیت رو از شما یاد بگیرم و شما به مرور به من یاد بدید بدون شعار و در عمل چطور قضاوت نکنم؟!
شاگردبنّا تو روز وقت نمیکنه و شبا بعد از ده که بچهها میخوابن میشینه پای لپتاپ و به وبلاگها سر میزنه. ولی من شاید در طی روز بیشتر از ده بار بتونم به وبلاگها سر بزنم، چون همۀ مقالههام تو موبایله و من بعد از خوندن و یادداشتبرداری از هر مقاله برای استراحت میتونم وبلاگگردی کنم. چون بچههامم میدونن من با موبایل مقاله میخونم و کار درس انجام میدم، از وبلاگگردی من و برداشت سوء در امانان چون خبر ندارن. همین یک ماهی که مشهد بودیم، یه شب پدربزرگ بچهها داشتن به مادبزرگشون میگفتن که دخترِ خواهرشوهرم خیلی سرش تو گوشیه و برای همین داره اخلاقش روز به روز بدتر میشه، پسرکم برگشت گفت خب داره با گوشی درس میخونه بابایی :) یعنی پیشفرضش از موبایل فقط درس خوندن و مقاله خوندن و رساله دادنه :) پس در وبلاگگردی مشکلی ندارم و قشنگ روند و روال چاخانها و دروغگوها رو دارم میبینم که چه ظلمی با این بهبه و چهچهها دارن میکنن و با هر حق میدم بهتی چطور نویسندۀ وبلاگ رو بیشتر در تاریکی فرو میبرن... نویسندۀ وبلاگه هم طبیعیه که بین این همه چاخان، اون یه دونه کامنتِ خیرخواهانۀ حقیقی رو باور نمیکنه و دنبالِ قولِ لیّنه(!)
اگر عمری باشه من بعد از دفاعم که راحت شدم، هر وبلاگی برم کامنت میذارم. دنبال بحث و مجادله هم نمیرم که چیزی رو کش بدم، نه! فقط در حد وظیفه میگم و میرم شاید یک نفر بفهمه کی واقعا خیرخواهشه و کی خالهخرسه است! به خدا گناه دارن... این طفلیا نمیدونن داره در حقشون چه ظلمی میشه...
از چاخانها و دروغگوها به خدا پناه ببرید!