سلام علیکم و رحمه الله و برکاته :)

به سه روستا آب رسید :) خب البته این مهمه، اما برای من مهم‌تر اینه که این دفعه با کمکِ خودِ مردم :) این دفعه با رسیدگی به مطالبات‌مون :) این دفعه گرچه نیم‌بند اما با مسؤولین و حمایت :) وَ بذارید تأکید کنم؛ این دفعه با کمکِ خودِ مردم! خودِ مردم! مردم

یکی از دوست‌داشتنی‌ترین کارهای آقای رئیسی برای من؛ انتخابِ نامِ "دولتِ مردمی" بود. پشتِ این هزار تا نکته است که دیگه من و شمایی که الغارات خوندیم حالا می‌فهمیم ینی چی! حالا می‌فهمیم ریشه‌ش از حکومتِ امیرالمؤمنین علیه السلام هست. مردم! مردم! یکی باید بشوره ببره این‌که اصلاح‌طلبای فاسد تو سی و اندی سال به خوردِ مردم دادن که باید دولت زندگیت و راه ببره، حکومت خرجِ ازدواج و بچه‌دار شدنت و بده، آمریکا باید اجازۀ آب خوردنت و صادر کنه، تو عرضۀ تولید نداری، تو خدا نداری، چشمت به بیمۀ عمر باشه، به بیمۀ زنانِ خانه‌دار که پس‌فردا نمونی، حتما استخدام شی که بدونِ بیمه کارت لنگه، وَ وَ وَ هزار تا شرکِ جلیّ و خفیّ دیگه! 

اینجا مردم بلند شدن و مشکلِ خودشون رو حل کردن! دیگه ننشستن گوشۀ خونه بگن ما که آب نداریم و کسی هم برای ما کاری نمی‌کنه! از دو تا تشر و دو تا مسؤولِ حروم‌خور نترسیدن و دو تا مسؤولِ حلال‌خور هم بالاخره به چشم‌شون اومد. توقعِ معجزه و دست‌های پنهان و شهری‌ها رو کنار گذاشتن... ببینید! من حالم خیییییییلی خوبه! مردم بیان پای کار می‌دونین ینی چی؟! مردم تو مشهد امر به معروف و نهی از منکر می‌کنن می‌دونین ینی چی؟! مردم دارن از غزه حمایت می‌کنن می‌دونین ینی چی؟! 

منکرِ برخی ناپختگی‌ها و هیجانی عمل‌کردن‌ها نمی‌شم، بله اونها باید مدیریت شه، اما مردم پای کارن می‌دونین ینی چی؟! 

ینی اربعین!

اربعین تهش چیه؟ تهِ موکبای مردمی چیه؟ تهِ پیاده‌رویِ مردمی چیه؟ تهِ همکاری و هم‌گروهیِ مردمی چیه؟ 

حکومتِ امام! 

منتهای سعادت! 

"دولتِ مردمی" یه اسمِ هوشمندانه بود که صبر می‌طلبه اما خوبه! بعد از سی و اندی سال سلطنتِ مفت‌خورهای اصلاح‌طلب بر مردم و تزریقِ خوی مفت‌خوری، قدمِ جسورانه و شجاعانه‌ایه! 

ببخشید با حرص و ولع دارم می‌نویسم؛ من و از نزدیک ببینید این روزا مثلِ پسربچۀ شش ساله‌ای هستم که بهش توپِ چهل‌تیکه دادن و گفتن اجازه می‌دیم تو زمینِ بازیِ واقعی بازی کنی! رو اَبرام! ام‌یحیی صدام می‌کنه بازیگوش! حواست کجاست؟! :) بعد از یک سال و نیم، مردم بلند شدن! 

هزار بار لطفِ خداست... هزار بار عنایتِ امام زمان ارواحنا فداهه... وَ کمکِ سعید و شیخ فضل‌الله... 

باید برای انتخاباتِ پیشِ رو با تمامِ قوا کار کرد و مردم رو آگاه... ما هنوز کار داریم... پیام‌های پرمهرتون رو خوندم... دیدم یه عده نگران شدید از دیر پیدا شدن‌مون و سؤال‌ها هم تلنبار شده و چند تا هم دعوت هست... تا شب به همه رسیدگی می‌کنم ان‌شاءالله... اما برای اسفند کلی باید کار کرد... سرشلوغیم؛ ام‌یحیی عزم جزم کرده آذر دفاع کنه و من عزم جزم کردم تا اسفند حداقل مردمِ 20 روستا رو آگاه کنم که انتخابِ درستی داشته باشیم. 

در کنارش پیگیرم دو دبیرِ معاند رو هم از زیرِ پرچمِ پاکِ جمهوری اسلامی بیرون بکشم و لانۀ فسادشون در مدارسِ کشورِ امام زمان ارواحنا فداه رو تسخیر کنم :) (اینم ارتباط با دیروز :) ) 

از اینایی که قبول شدن هم سه_چهار تاشون از فامیل هستن و می‌دونم آخرتی نیستن، آمارِ اونها رو هم دادم به آموزش و پرورش و پیگیرم ان‌شاءالله از سرِ نسلِ شیعه برشون دارن. حواستون رو جمع کنین اگر اطرافتون می‌دونین انسانِ نااهلی در آموزش و پرورش قبول شده، با نیّتِ خدمت به امام زمان ارواحنا فداه، تلاش کنین دستش و رو کنین و برکنار شه تا آفتی به نسلِ شیعه نرسه. 

پنج‌شنبه هم ام‌یحیی و بچه‌هام زحمت کشیدن مجلس عزای مختصری داشتیم برای سالگردِ روح‌الله عجمیانِ نازنینم که ان‌شاءالله به روحش برسه و دستگیرمون باشه. 

افتتاحیۀ آب‌انبار رو هم می‌خواستیم تولدِ امام عسکری علیه السلام باشه اما نرسید، هفتۀ پیش تمام شد که دو_سه تا از مسؤولینِ دولتی گفتن تا تولد حضرت زینب سلام الله علیها صبر کنیم که اون روز افتتاح داشته باشیم که خدا رو شکر مجاب‌شون کردیم به نیتِ حضرات هرچه زودتر مردم بتونن به آب برسن، این به صواب و ثواب نزدیک‌تره. 

راستش خیلی دلم می‌خواد برم غزه رو هم با سعید و گروه آب‌رسانی کنیم... چشمم به دهانِ مبارکِ امام خامنه‌ای که جانِ خودم و زن و بچه‌م به فداشون هست که لب تر کنن و اذن بدن برای رفتن، با اسلحه و برای سگ‌کُشی یا با لوله و برای آب‌کِشی فرقی نداره، از ایشون به یک اشاره، از من به سر دویدن ان‌شاءالله :)

تو روزای محشری هستیم! 

بله بله... خون و اشک از غزّه می‌باره... دلِ هر مسلمونی به درد نیاد تو آدم بودنش باید شک کنه اصلا... 

اما از بالا نگاه کنید! از خیلی بالا! از زاویۀ ما رأیت الّا جمیلا

از دلِ این خون و اشک، میلادهای مبارکی در راهه... پروانه‌های عقاب‌سِیری... 

وَ ما شاهدِ این عروجیم! ما! فکر کنید چند نسل رفتن و گذشتن و حسرتِ روزهای اوج رو به گور بردن... 

وَ ما هستیم و شاهدیم! 

ما از سیل و زلزله و کرونا و داعش و هزار بَلیۀ دیگه... لیاقتِ دیدنِ این روزهای عروج رو داریم... 

شکرِ این نعمت چیه؟ به این فکر کردید؟ 

یه بار برای دخترم می‌گفتم که از بینِ کلِ کرۀ زمین، ما تو ایران متولد شدیم... تو تنها کشورِ کاملا شیعه... چطور شکرِ نعمت کنیم؟ 

از بینِ هشتاد میلیون ایرانی، ما تو مشهد متولد شدیم و بزرگ... ما حرمِ در دسترس داریم... چطور شکرِ نعمت کنیم؟ 

به ام‌یحیی می‌گفتم از بین این همه مشهدی، تو یکی از خادمینِ امام رضاجانی... چطور شکرِ نعمت کنی؟ 

حالا از بینِ نسل در نسل اجدادمون که حسرتِ دیدنِ یه سیلی زدن به صورتِ حروم‌زادۀ اسرائیل رو داشتن... حسرتِ دیدنِ تلاوتِ قرآن از زبانِ جوانانِ اروپایی... ما... ما داریم این روزها رو می‌بینیم... مایی که می‌خواستن پارسال همین موقع‌ها براندازی‌مون کنن و حالا همه‌شون ورافتادن و ما پرچم‌مون بالا و بالا و بالاتره... ما! چطور شکرِ نعمت کنیم؟ 

چطور شکرِ نعمت کنیم که نعمت‌مون به ظهور افزون شه و منتهای سعادت رو نفس بکشیم؟! 

یه نفسِ عمیق بکشید! همین حالا... 

یه نفسِ عمیق با چشم‌های بسته...

زمزمه کنید؛ 

یا صاحب‌الزمان! 

یا صاحب‌الزمان! 

یا صاحب‌الزمان!

 

ریه‌هاتون جوانه نزد؟ بوی عبای صاحب‌الزمان ارواحنا فداه مست‌تون نکرد؟ 

ما! ما شاهدِ روزهایی هستیم که سلام یا مهدی عالَم‌گیر شده... 

چطور شکرِ نعمت کنیم؟...