روز هجدهم

یک هفته از بیماری می‌گذرد. سرپا شدم الحمدلله اما هنوز خستگی زودرس و ضعف دارم. خانواده هم الحمدلله ربّ العالمین سرپا شدند. امروز رفتم حمامِ عافیت. قشنگ بیماری را کیسه کردم و لیف کشیدم و سنگ پا زدم و از تنم زدودم. بعد بسم الله الرّحمن الرّحیم گفتم و غسل جمعه و زیارت و شهادت را با هم انجام دادم. آمدم بیرون و رفتم زیارت. الحمدلله که جزو ارقامِ اموات نشدیم و خدا باز هم به دیدۀ عنایت به من و خانواده و عزیزانم نظر انداخت. در حرم نشستم و برای اباعبدالله _جانم به فدایش_ چند قطره‌ای اشک ریختم. الحمدلله که هنوز هم این چشم‌ها برای ارباب اشک می‌ریزد. الحمدلله که عافیت حاصل شد و هنوز خدا اجازۀ نام ِ ارباب را بردن به این تن ِ رنجور از گناه می‌دهد. 

حالا وقتِ روضه‌های عملی داشتن برای آقاست. خبرِ این‌که ژاپن تزریقِ واکسنِ آمریکایی مدرنا را متوقف کرده و مواردی از آلودگی در این واکسن دیده شده را دو روز پیش دیدم. اما حالِ مساعدی برای کار کردن نداشتم. امروز برای پست کار کردم و کوبیدم توی دهانِ آنها که وقتی امام خامنه‌ای همان اول اجازۀ ورودِ این واکسن را ندادند، دهان‌های دریده‌شان را باز کردند و شکرِ اضافه خوردند! 

گرچه گاوها همیشه گاوند، اما لازم است این‌جور وقت‌ها لگدی به‌شان بزنی و میزان نفهم بودن‌شان را یادشان بیاوری و به ماما که افتادند از خنده ریسه بروی :)

من هنوز هم می‌گویم؛ اگر عرضۀ براندازی داشتند، این کار را می‌کردند! چون عرضه‌اش را ندارند چپیده‌اند توی مجازی‌هایشان و اینجا ماما می‌کنند و از قضای روزگار هم هی گاوشان دوقلو می‌زاید :)

.

.

.

امام حسین علیه السلام را هم گفتند خارجی است! گفتند صلاحِ امّت را نمی‌داند! (همان‌ها که دربارۀ برادرش وقتِ صلح هم همین را گفتند!) (دربارۀ پدرش هم همین را گفتند هر وقت و هر زمان که کاری کرد!) 

کلا همیشه عده‌ای اعم از مذهبی و غیرمذهبی هستند که یا عقب‌تر از ولیّ فقیه‌شان‌اند یا جلوتر! وَ دقیقا همین‌ها هم همیشه ضربه می‌خورند و مضحکۀ خاص و عام می‌شوند! ولیّ فقیه را فقط باید گفت چَشم! و اگرنه دورِ دنیا چشم‌شان را مثل ِ حالا که آبروی واکسنِ آمریکایی‌شان رفته و تشت‌شان از بام افتاده و صدا داده خوب کور می‌کند :)

.

.

.

قرار است دانه‌دانه آنهایی که به امام خامنه‌ای نقد داشتند و خیال می‌کردند خیلی می‌فهمند(!)، مذهبی و غیرمذهبی، زنگ بزنم و لگدی که گفتم را نثارشان کنم :) 

انّی سلم لمن سالمکم 

و حرب لمن حاربکم

و ولیّ لمن والاکم

و عدوّ لمن عاداکم!

نه از همین گریه و روضه‌های اشک تمساحی ِ بی‌اثر و بی‌خاصیت! 

 

 

 

|| باید شش هفته صبر کنم تا بتوانم واکسن بزنم :( چقدر ذوق داشتم نوبت‌م شود با افتخار می‌روم و می‌گویم: فقط برکت :) ||

|| یکی از آشناها افتاده دنبال ِ کپسول گاز جور کردن برای همسایگانِ عزیزِ افغانستانی که پناهنده شدند به ما و در مرز آواره‌اند. می‌شود من هم بروم کمک؟ دیگر ناقل نیستم؟! باید بروم آمار بگیرم از این ویروسِ وحشیِ در بدن‌م. ||

|| بدونِ عمل چطور می‌شود برای امام حسین علیه السلام عزادار بود؟! ||

 

    روز هفدهم

    کلیپ معتادی که وسط هیئت‌ت بی‌ریا برای‌ت به سر و سینه کوبیده و آقای هلالی کمک‌ش کرده ترک کند را دیدم. دل‌م خواست معتاده بودم. تو همین‌جور آشکارا و به سرعت به دادم می‌رسیدی... من به معتاده حسودی‌ام شد... این را گریه‌های وقت و بی‌وقت‌م از ظهر که کلیپ را دیدم می‌گوید... من هم یک‌جور معتادم... یک جور بدتری... شما که این را می‌دانی! من اعتیاد پیدا کرده‌ام به بد بودن... به بدی کردن... به تکان نخوردن... به هی پشت گوش انداختن... من اعتیاد پیدا کردم به بی‌ارادگی... به نخوت... به سستی... به تن‌پروری... به نمازهای شنبه و یک‌شنبه... کجا بیایم در ملأ عام بلکه دلت به حال‌م بیشتر بسوزد؟! به سن و سال‌م نگاه کن! این نقطه‌ای که هستم مناسبِ این سن و سال است؟! نگفتم آخرین امیدم محرم است؟! آن شب زیر پرچمِ علمدار، یواشکی نگفتم همه مرا رانده‌اند؟! نگفتم تو آخرین امیدِ منی؟! اضطرار چه شکلی است؟ چه شکلی است که تو دلت برای‌م بسوزد؟ کافی نیست عزّتی که برای‌م نمانده؟! کافی نیست این نقطه‌ای که بر بلندای آن شکسته‌ام در این سن و سال؟! من از تو چیز خارق‌العاده‌ای خواستم؟! چرا گوشۀ قلب‌م هنوز ایمان دارد تو سریع النّجاتی اما اینجا از پا افتاده‌ام سال‌ها؟! کی قرار است وارد عمل شوی؟ کی قرار است مرا ترک دهی؟ فرج برای‌م برسانی؟ گشایش شود؟ سینه زدن‌هایم برای‌ت ریا داشت... اشک‌هایم ریا داشت... این حالِ وامانده که ریا نداشت! آن شب که بی‌ریا زانو زدم زیر علمِ علمدارت که تو آخرین امیدِ منی!

    آخرین امیدِ من! 

    چرا دل‌ت برای‌م نمی‌سوزد؟! 

     

    روز شانزدهم

    یا امام زمان!

    کجایی من فالوت کنم؟؟؟!!!...

     

     

     

     

     

    || شما چطور من و فالو کردین؟! من خودم‌م، خودم و فالو نمی‌کنم! ||

    || اربعین خیلی گرون شده... نفسم بالا نمیاد... تو فقط امامِ اغنیا نبودی که... ||

    روز پانزدهم

    همه‌چیز داره عجیب‌غریب می‌شه! 

    یه چوپ افتاده روی یه صهیونیست، یه عده زیر این پست شادی کردن که یه صهیونیست از جهان کم شده و یه عده اومدن نوشتن اگه غیرنظامی بوده که شادی نداره! 

    صهیونیست تولید نسل‌ش با هدف نظامیه، اون وقت این روغن‌فکرای ما...

    می‌دونی؟

    بخش اعظمی خواسته یا ناخواسته فقط از دین « تولّی » رو یاد گرفتن! دوست داشتنِ دوست‌دارانِ اهلِ بیت! 

    وَ نسبت به « تبرّی »؛ بیزاری از دشمنانِ اهل بیت، خواسته یا ناخواسته گارد سفتی دارند! 

    برید پرس و جو از همین‌ها و ازشون بخواید حکومت امام زمان رو برای شما تعریف کنن. بخواید تصویری که از حکومت امام زمان تو ذهن‌شونه برای شما توصیف کنن. خواهید دید یه دنیای سرتاسر گل و بلبل و بخشش و مهربانی و تو خوبی، من خوبم و همه در صلح و صفا برات تعریف می‌کنن! 

    خب بله! دنیای بعد از ظهور از این هم شیک‌تره! منتهی حواستون باشه که برای رسیدن به این نقطه امام زمان ابتدا کلی جنگ دارن و ظالمینِ دنیا رو اول ریشه‌کن می‌کنن! 

    من با اینجا کار دارم! 

    با اینجا که در روایات نوشته: 

    یکی از رسالت‌های مهم حضرت مهدی (عج) پاک سازی زمین از لوث وجود ستمگران است؛ به طوری که برخی از یاران امام (عج) به علت ظاهربینی و ساده لوحی از شدت عمل حضرت نسبت به ستمگران تعجب می‌کنند؛ غافل از آنکه بدون از بین رفتن آنها عدل و داد در جامعه حاکمیت پیدا نمی‌کند؛ به عبارت دیگر مبارزه بی امان و قاطع آن حضرت با افراد متجاوز و ستمگر همانند انجام دادن عمل جراحی برای رفع غده خطرناک سرطانی در بدن است که از این طریق امکان پاک‌سازی همه‌جانبه جامعه فراهم می‌شود.

     

    امیرالمؤمنین رو از همین نقطه لعن کردن! از همین نقطه که به حکومت رسید و خیلی قاطع و با شدت عمل در برابر ظالمین ایستادگی و مبارزه کرد! 

    اون وقت همینایی که الآن آقا بیا آقا بیا سر دادن، پس‌فردای ظهور که خشونت و قاطعیتِ آقا رو با ظالمین ببینن، هشتگِ نه به اعدام ترند می‌کنن و می‌گن امام زمان هم با خودشونه(!) حکومتیه(!)

    همۀ دینِ بعضی‌ها شده تولّی! 

    خب ببین! اون لشکرِ انبوهی هم که مقابلِ اباعبدالله ایستاده بود، امام حسین رو دوست داشتند! وقتِ غارتِ اهلِ بیت‌ش گریه می‌کردن حتی به حالِ خانواده‌ش! دوست داشتن! می‌فهمی؟! تولّی داشتن! ولی تو تبرّی لنگیدن! لنگیدن و سرِ امام رفت به نیزه! 

    اون وقت طرف بعد از نماز نق می‌زنه چرا تکبیر می‌گید؟! چرا مرگ و نفرین می‌فرستید به این و اون؟! به خاطر همین تکبیر خیلی‌ها نمیان نماز جماعت! 

    خب نیان! بهتر که نیان! ما اهلِ نمازی که تبرّی نداشته باشه به چه دردمون می‌خوره؟! بهش می‌گم شماها چطور پس زیارت عاشورا می‌خونین؟! زیارت عاشورا که بیشترِ خطوطش لعن و نفرینه؟! اون وقت با چشمای گرد من و نگاه می‌کنه! 

    زیارت عاشورا درآوردم شروع کردم با معنی براش خوندن، می‌گم پس زیارت عاشورا هم نخونین! دشمن‌ناشناسی، امام حسین و غریب کرد! همین عطوفتای الکیِ من درآوردی! 

    قراره چی از ما بسازن؟! یک مشت مسلمانِ شیعۀ مهربانِ بی‌خاصیتِ توسری‌خورِ زودباورِ بدونِ غیرت! که امام زمان هم آمد و دیدیم دارن جنگ به پا می‌کنن شل بشیم! مثلِ پشتِ خونۀ امیرالمؤمنین..................

    ای خدا پناه بر تو از چنین مذهبی‌ای شدن! 

    روز چهاردهم

    حالِ این خانه خوب نیست. بیماری اتاق به اتاق را سرزده و مجالِ نفس کشیدن به کسی نداده. سرپایی برای پرستاری نمانده و هرکس کج‌دار مریض با خودش سر می‌کند. 

    بو! بوی مریضی! بوی مانده و تهوع‌آورِ مریضی حتی پس از دود کردنِ اسپند هم پابرجا باقی‌ست! 

    اما شکرِ خدا کسی اینجا داغ‌دار نیست...

    آخر یک خانۀ دیگر هم یک زمانی حال‌ش خوب نبود... من این روزها همه‌اش برای دلم روضۀ آن خانه را می‌خوانم...

    مادری بیمار و زخمی...

    پدری با غرورِ شکسته...

    پسری تب‌کرده از کوچه...

    دختری فاجعه‌دیده...

    اهلِ خانه داغ‌دار...

    بو! بوی دود! بوی مانده و تهوع‌آورِ دود که هنوز به در و دیوارِ خانه وحشیانه چنگ انداخته...

    این روضه‌ها وحشتم می‌اندازد... مرا عصبی می‌کند... مرا به جنون می‌کشد... علی از مذهبی‌های بی‌ولایتِ فقیه ضربه خورد! زهرا! زهرای فاطمه را مذهبی‌های بی‌ولایتِ فقیه به آن روز انداختند... شده تا به حال فکر کنی اگر یک نفر! فقط یک نفر می‌آمد توی کوچه و پشتِ سرِ امام حسن می‌ایستاد و دستی که از روی سرش رد شد را می‌گرفت چه می‌شد؟! اگر یک نفر، فقط یک نفر خودش را انداخته بود بیرون، یک جمله گفته بود این خانۀ دخترِ پیغمبر است، آن وقت همه ریخته بودند بیرون و فاجعه‌ای رخ نمی‌داد؟! 

    علی... علی از مذهبی‌های ترسوی بزدلی ضربه خورد که هی به خودشان گفتند: بقیه هستند! 

    در اتوبوس نشسته و می‌بیند مشتی بی‌سواد که در گذرانِ زندگیِ روزمرۀ خود مانده‌اند، دارند دربارۀ رهبری حکومت اسلامی تز می‌دهند و نقد (!) می‌کنند، یک کلمه به روی خودش نمی‌آورد جواب بدهد، چرا؟! چون بقیه هستند! چون می‌ترسد دردسر درست شود! چون به او چه؟! چون خدا جای حق نشسته! چون اینها نفهم‌اند، قرار بود فهمیده باشند تا حالا فهمیده بودند! 

    در مهمانی و دورهمی خانوادگی/دوستانه/کاری نشسته، همه دارند پشتِ انقلاب و امامینِ انقلاب حرف می‌زنند. این هم تسبیح‌ش به دست، تندتند ذکر می‌گوید عقب نیافتد! چرا حرفی نمی‌زند؟! چون حالا دوست‌اند! همکارند! خانواده‌اند! بد است! مردم چه می‌گویند! من چه کاری از دستم برمی‌آید؟! هرکس را توی قبر خودش می‌گذارند! 

    فکر کن همسایه‌های آن کوچه... 

    که در تمامِ عمرشان...

    صدای

    فاطمۀ زهرا را

    نشنیده بودند...

    نشنیده بودند!

    حالا صدای ناله و گریۀ او را شنیده‌اند

    در همهمۀ انبوهی از صدای مرد...

    فکر کن همه با تعجب 

    ریخته‌اند پشتِ درهای حیاط

    و به صداهایی که می‌شنوند 

    گوش می‌دهند...

    فکر کن همه تعجب کردند!

    صدای فاطمه است؟! 

    دخترِ پیغمبر؟!

    فاطمه از نابینا رو می‌گرفت!

    حالا چرا صدایش را کوچه برداشته...

    چرا گریه می‌کند؟!

    فکر کن هی لای در را باز کردند...

    هی نگاه کردند ببینند چند نفر دیگر از خانه‌هایشان آمده‌اند بیرون

    که آنها هم بیایند...

    اما دیده‌اند هیچ‌کس بیرون نیامده...

    آنها هم نیامدند!.................

    بیرون نیامدند! 

    بعد فکر کن آن سوی صدا

    صدای خشنِ آن ملعون را شنیده‌اند؛

    « یا اهالی خانه از خانه خارج می شوند یا خانه را با هر چه در آنست به آتش می کشم! »

    حالا همه پشتِ درهای خانه‌شان 

    ترسیده‌اند! 

    که دعوا به ما ربطی ندارد...

    که هروقت دیگران رفتند من هم می‌روم! 

    که هستند بقیه! 

    که علی اگر راست می‌گوید از خود دفاع کند! 

    که با فلانی کسی نمی‌تواند در بیافتد! 

    که پس‌فردا بچه‌ام را قرار است بفرستم مدرسه،

    عروس و داماد کنم، این‌طور که نمی‌شود! دشمن پیدا می‌کنم! 

    که......

    علی

    علی

    علی

    علی از مذهبی‌های نادانِ بی‌ولایتِ فقیه ضربه خورد! 

     

    « اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ »
    آپلود عکس