1. تو ده سالی که بلاگفا بودم و یک سالی که بیان هستم، از افتخاراتم اینه هررررگز به دعوت هیچ چالشی لبیک نگفتم و وقتِ خودم و دیگران و تلف نکردم! آخه وبلاگ شخصی خودت و اونی که میاد می‌خونه، اگر خوشش نیاد خب ضربدر قرمز اون گوشۀ بالا سمت راست و می‌زنه و خودش و راحت می‌کنه، وقت و نور چشمش هم گردن من نیست. اونی هم که خوشش بیاد یا به هر دلیلی اینجا رو پیگیری کنه به خواست و انتخاب خودش بوده و بازم گردن من چیزی نیست (مادامی که بر ناخودآگاهش اثر سوئی نذاشته و به مرور سبک زندگیش و تغییر نداده باشم که اگه تغییر داده باشم و این تغییر منفی باشه اتفاقا خیلی هم گردنمه و اون دنیا گردنم و می‌شکنن! الکی نیست که هرچی دلمون خواست بنویسیم و برچسب آزادی بیان الکی‌مون و پاش بزنیم و بگیم این پسند منه! هرکی نمی‌پسنده هرّی! نخیر! اینجا جزو فضای عمومی محسوب می‌شه! فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ، وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ! فکر کردیم دینی که تا دستشویی رفتن ما رو منظم و بابرنامه چیده که اول با کدوم پا، با چه ذکری، اون وقت مسایل اساسی زندگی رو رها کرده به حال خودش؟! هه! زهی خیال باطل!) اما چالش قضیه‌ش حسابی فرق می‌کنه! 

تو چالش من یه موج راه می‌ندازم... افراد دیگه رو هم به مسیرم دعوت می‌کنم... وقت و نور چشم و فکر و اندیشۀ دیگران رو هم درگیر می‌کنم... اون وقت اگه اون چالش... دنیا و آخرتی توش نباشه... واویلا به اووووون همه دِینی که افتاده گردنم...!

لذا واقعا جزو افتخاراتمه که به هیییییچ چالشی تو این یک دهه وبلاگ‌نویسی لبیک نگفتم که نه عمر خودم بره، نه عمر دیگران گردنم بمونه. فقط سال گذشته برای اولین بار در یک چالش شرکت کردم که اتفاقا هم دنیا داشت، هم آخرت، و جالب این‌که در بلاگفا و بیان کم طرفدار پیدا کرد و حتی مذهبی‌ها و مثلا ولایی‌ها هم توش شرکت نکردن(!) جالب‌ترش این‌که اون گروه تو هر چالش بی‌هدفِ وقت‌هدردهی ولی بودن(!) خنده‌داره نه؟! 

خلاصه چالش سال گذشته به همت خانم بذر راه افتاد و روی هم رفته فکر کنم 9 یا 10 نفر بودیم که این چالش و شرکت کردیم. اسمش و یادم نیست چون هم من تاریخچۀ بلاگفا رو پاک کردم، هم وبلاگ خانم بذر بازسازی شده و آرشیو گذشته‌شون دیده نمی‌شه. ولی در مورد این بود که چطور اهل ولایت فقیه شدیم و چرا پای امام خامنه‌ای ایستادیم. (من تو این چالش فهمیدم هرکسی جگرش و نداره از ولایت بنویسه... و فهمیدم چرا امام علی علیه السلام درست تو مواقع حساس تنها و غریب موندن و اونایی که قربون صدقه‌ش می‌رفتن غیب‌شون زد... خلاصه فهمیدم نباید گول قربون صدقه‌های ولایی‌ها رو خورد... فقط روز واقعه باید ولایت‌پذیری‌مون محک بخوره... فقط!)

چی شد که این و نوشتم؟ چون خانم بذر باز هم یه چالش دنیا و آخرت‌دار گذاشتن و البته باز هم خلوته که ابدا ملالی نیست، چون اصولا مسیر بهشت، مسیر خلوتیه :) خواستم از وبلاگ خودم به خانم بذر اعلام کنم ما هم در چالش شما هستیم و به یک ماه تمرین صبرررر دادن شما، لبیک می‌گیم. نوشتم ما؛ چون من و خونواده‌م با هم همیشه اینجاییم :))) از این وبلاگ واقعا خانواده عبور می‌کنه :)

صبر برای من ِ عجول خیلی سخته... خدا بخیر کنه! 

 

2. بسم الله الرّحمن الرّحیم. 

نیت می‌کنم یک ماه تمرین صبر کنم... صبرِ بر طاعت... صبرِ بر معصیت... صبرِ بر تقدیر... صبرِ بر حکمت... صبرِ بر آزمون... صبرِ جمیل ان‌شاءالله! 

قربة الی الله.

الله اکبر! 

 

3. این پست بهانه‌ای شد یادم بیاد وبلاگ‌هایی رو که فالو کردم معرفی کنم؛ چون عمرا به قالبم دست بزنم :) بعد حیفه وبلاگای خوب معرفی نشه. لذا به ترتیب مدتی که وبلاگا رو دنبال می‌کنم و دلیل دنبال کردن رو می‌نویسم شاید به درد کسی خورد :)

یک) خانم بذر: فکر می‌کنم 4_5 سالی می‌شه ایشون رو پیگیرم. دلیل: دغدغه‌مندی اجتماعی + نگاه صحیح و اصولی به دین و مذهب (از معدود مذهبی‌هایی هستن که جهاد علمی رو باور دارن و به جای پیچوندن کلاس‌ها و پلاس بودن تو دفتر بسیج و مسجد و هیئت، درس می‌خونن! و حتی شب قدر موندن خونه و برای امتحان‌شون درس خوندن! حقیقتا مذهبی باشعوری که حرف واقعی دین رو گرفته باشه کمه! یعنی من که کم دیدم مذهبی_ولایی‌هایی که دانشگاه دولتی و روزانه درس بخونن... معدل خوبی داشته باشن... و شاگرد اول باشن! برای همین دانشگاه پر شده از سکولار و لیبرال و آتئیست! چون مذهبی_ولایی‌هامون دنبال مستحباتن(!)) 

دو) آقای خط‌خطی: شاید 2 ساله ایشون رو پیگیرم. دلیل: شعور و بصیرت سیاسی و شجاعت بیان خط مشی سیاسی‌شون. (آخه خیلی‌ها طرفدار ارزش‌ها و منطق و عقلانیت انقلابی‌ان، اما مثل موش از بیانش می‌ترسن و درواقع مذهبی_ولایی‌های بی‌بخارن(!))

سه) خانم هومورو: شاید 1 سال و نیمه پیگیرشونم. دلیل: در بین وبلاگ خانم‌ها کم دیدم بصیرت سیاسی باشه، معمولا سیاسی هم بنویسن غل و غش داره و تفسیر و تأویل‌های احساسی و نه منطقی و درست، دارن، بیشتر هم کپی پیست صفحات اینستاگرامی و توییت‌ها رو می‌نویسن. ایشون ولی خودشون سطح فهم سیاسی‌شون بالاست. در بیانش هم شجاعت دارن. در زندگی روزمره هم اصولی و هدف‌مند پیش می‌رن. 

چهار) آقای قنادیان: دو ماهه فکر کنم پیگیرشونم. دلیل: سطح بالای متانت. آخه من وقتی فالو می‌کنم که علاوه بر پست‌های وبلاگ، نحوۀ کامنت گذاشتن اون نویسنده در وبلاگ‌های دیگران رو هم چک کنم. خصوصا نوع صحبت بین دو جنس مخالف خیلی برام مهمه. شاید خودم همیشه تقوای این مسأله رو رعایت نکنم، اما به‌ش گرایش و علاقه دارم و سعی می‌کنم با این افراد معاشرت کنم که سطح تقوای منم بالا ببرن. همون با گُل نشستن و بوی گل گرفتن منظورمه. خلاصه ایشون هم در وبلاگ‌های دیگه و خصوصا خانم‌ها، خیلی باتقوا کامنت گذاشته بودن تا جایی که من دیدم، و خب این خیلی عالیه، چون مجازی یه سری حرمت‌ها رو از چشم میندازه و متأسفانه مذهبی_ولایی‌ها هم دارن دونه‌دونه می‌سوزن تو این بازی... 

پنج) آقای مهربان: از دیشب فالوشون کردم :) دلیل: فعلا وجدان کاری + نوع برخورد با همسر. (خیلی اشراف به این مورد ندارم، لذا خودتون برید تحقیقات، چیزی گردن من نمونه... البته در مورد بقیه هم گردن من چیزی نمی‌مونه ها! خودتون عقل و گوش و هوش و چشم دارید، سنجیده انتخاب کنید و مسؤولیت کاراتون و نندازین رو دوش دیگران :) ) 

 

4. در آنفالو کردن با احدالناسی رودربایستی ندارم! توصیه می‌کنم در آنفالو کردن با احدالناسی رودربایستی نداشته باشین! هر تغذیۀ فکری (دیداری، مکتوب، شنیداری و ...) به مرور... به تدریج... اثر خودش رو در اندیشه... بعد رفتار... بعد کردار... بعد دنیا... و بعد آخرت ما می‌ذاره! در مورد تدریج هم قبلا تو این پست نوشته بودم. اگه از وبلاگی بوی عاقبت‌بخیر نشدن به مشام رسید... بی‌خیال بیست بار مکه و کربلا رفتن نویسنده‌ش شید! آنفالو کنید و برید دنبال یکی که خوندنش عاقبت بخیری میاره! 

 

5. فالوکننده‌های وبلاگ خودم! من تو خودم عاقبت بخیری نمی‌بینم! گفتم که از گردنم رد شه :)