بیدار شدم میبینم پیام داده:
« تو باورم کنی
من اکثر دلیلام واسه گریه کردن رو از دست میدم... »
به مفهومش کاری ندارم ولی خیلی ادبی و زیباییشناسانه گفته نه؟! :)
بیدار شدم میبینم پیام داده:
« تو باورم کنی
من اکثر دلیلام واسه گریه کردن رو از دست میدم... »
به مفهومش کاری ندارم ولی خیلی ادبی و زیباییشناسانه گفته نه؟! :)
1. با شغلِ آزاد ازدواج کنید!
شغل آزاد گرچه بیمه و آینده و امنیت کاری نداره، ولی مزیتاش میچربه به کارمندی؛
> ما همیشه میتونیم هر وقت و به هر اندازه دلمون خواست سفر بریم :)
> چون آدمِ خودمونیم روحیۀ آزادهتری داریم :)
> قوانین دست و پامون و نبسته و آزادانهتر میتونیم در بطنِ کارمون عقایدمون رو هم پیاده کنیم :)
> از ترس حقوق تن به خیلی چیزا نمیدیم :)
> با بیتالمال که آخرتمون و میتونه زیرورو کنه مستقیم سر و کار نداریم خدا رو شکر :)
> به اخلاقِ رذیلۀ اداری (کمکاری، استفادۀ شخصی از بیتالمال، رشوه، منّت سرِ مردم، چاپلوسی مدیر، زیرآبزنیِ همکاران، عادت، مرگِ خلاقیت، و ...) کمتر دچار میشیم :)
وَ کلا سلامتِ دین و دنیا و آخرتمون تضمینتره :)
* خاکِ عالم بر سر کارمندی که با اینترنت اداره داره الآن وبلاگ میخونه! چه برسه به اینکه پُست بذاره!
2. اگر دخترخانمی معلمید به خواستگارتون بگید بعد از ازدواج دیگه کار نمیکنید و اگر آقاپسر معلمید به دخترخانم بگید بعد از ازدواج میخواید شغل آزاد باشید.
اونوقت اگه بازم شما رو خواستن ازدواج کنید :)))
دخترخانمها بیشتر دقت کنن و حرفم و جدیتر بگیرن! چون مادرِ آقاپسرها اخیرا علاقۀ خاصی پیدا کردن به انتخابِ دختر از دانشگاه فرهنگیان(!) از قضا آقاپسرها هم خیلی علاقهمند شدن به دخترخانمهای معلم(!)
به نظر من میارزه دیگه سر کار نرید و بفهمید طرف چند مرده حلّاجه و خودتون و میخواد یا......
* اگر وزیر بودم دانشگاه فرهنگیان رو بدون حقوق و مزایا میکردم. اونوقت ببینم هرکی از هرجا میرسه بازم میاد معلم شه یا نه!
معلم نسل دستشه! نسل! شما فکر کن با سیستم حال حاضر که هر ننهقمری به خاطر حقوق و مزایای فرهنگیان میخواد معلم شه، یکی_دو نسلِ آیندۀ ما رو تربیت کنه........ چه فاجعهای بشه!
اگر وزیر بودم حتی ممکن بود پول هم بگیرم از دانشجومعلمها. فقط باید کسی که عشق و علاقه و علم و دانش و جَنَم معلمی داره بالا سر بچههامون بیاد! نه اینایی که تو مصاحبه قرآن و با صوت و لحن میخونن و بیرونِ مصاحبه شیطون رو هم درس میدن!
(میدونم حقوق و مزایا برای راحتیِ روانِ دانشجومعلمهاست که عمیق و دقیق بچسبن به درس و بحث تربیت و حقشونه، اما با همین حقوق و مزایا جذبِ بیوجدانای مفتخورِ بیشعور زیاد شده به فرهنگیان! این و نمیتونید انکار کنین!)
3. قدیما اولِ صبحا که همه میخواستن برن سر کار، اول مییومدن تو مسجد جمع میشدن. بعد امامِ مسجد میومد و در حد 20 دقه درس مکاسب میداد. مخاطب؛ بازاریا و کاسبکارهای معمولی و به اصطلاح عوام بودن ها، ولی مقید و معتقد میومدن پای این بحث. اونوقت تا ریز و درشتِ شرعی کسب و کار و خرید و فروش و تجارت و این چیزا رو یاد میگرفتن بعد میرفتن کرکرهها رو میدادن بالا!
واسه همین منصف بودن... واسه همین حلال_حروم سرشون میشد... واسه همین نسیه میدادن... واسه همین خیرشون به همه میرسید... واسه همین احتکار نمیکردن... واسه همین دولاپهنا حساب نمیکردن... واسه همین قیمتِ روی کالا رو خش نمینداختن و قیمتِ خونِ باباشون و نمیگرفتن... واسه همین هرکی از مغازۀ محل خودش خرید داشت... واسه همین همسایگی و دلسوزی جریان داشت... واسه همین دنیا با چیزی که الآن تفکرِ غربزدۀ یه عده و کجفهمی و شوت بودنِ یه عده مثلا مذهبیهامون برامون ساختن زمین تا آسمون فرق داشت!
|| دین برای اقتصادمون هم برنامه داره! دین فقر و نهی کرده و تولید ثروت و توصیه. جوانِ مؤمن ِ مذهبیِ بیکار از چشم پیامبرِ دین افتاده و نوجوانِ دینمدارِ مذهبیِ بیکار و امام صادق علیه السلام میخواستن با قبضۀ شمشیر ادب کنن. دین میگه دنیاتون و بسازید، حبِّ دنیا و فراموشیِ آخرت چیزِ بدیه، نه تلاش برای رفاهِ بیشتر! کاش دین درست ادا شه... کاش مسجدا دیگه نمازخونه نباشن و بازم اولِ صبحا باز باشن و بازم امام مسجدها بیان مکاسب بگن... حلال_حروم خیلی قاطی شده تو زندگیمون... میترسم صدای امام زمان و نشنویم........ ||
در مورد مراسم تنفیذ و تحلیفِ آقای رئیسی نکته بسیاره:
> اومدنشون با پژو پارس
> حضورشون در جمع
> متن سخنرانیشون
> لحن و تُن صداشون
> فراز و فرودهای صداشون
> زبان بدنشون
> احساساتی که متناسب با هر جمله بود (در صحبت از مستضعفین لطیف و قاطع، در صحبت از برخورد با ظالمین کوبنده و قاطع)
> و ...
تکتکِ اینها هم در قیاس با ریاست جمهوریهای پیشین، نکتهشون بارز میشه! در قیاس با رفسنجانی و خاتمی و احمدینژاد و روحانی!
وَ همچنین قابل قیاس با نطق ریاست جمهوری حضرت آقا اگر فیلمش رو دیده باشین :)
اما من میخوام روی اون نکتهای مانور بدم که نمیدونم میدونین جهانِ استکبار و منافقین با چه غلظت و حدّتی ازش وحشت دارن وَ با چه غلظت و حدّتی علیهش کار میکنن و با چه غلظت و حدّتی از به کار بردنش، شنیدنش، نوشتنش و حتی تصورش پرهیز میکنن!
چی؟!
چی هست که منافقین، آمریکا، اسرائیل، انگلیس و فرانسه، داعش، طالبان، آل سعود، حتی جوجهمنافقای داخلی (که فقط تو مجازیان و هر از گاهی میان وسطِ اعتراضات مردمی که قانونی و شرعیه، خودی نشون بدن و به اغتشاش بکشونن و مثلا براندازی کنن و همون مردمِ معترضِ وفادار، سوسکشون میکنن و دوباره میخزن تو لونههاشون و با کوروش آسوده میخوابن :) ) ازش وحشت دارن؟!
کلمۀ « امام » قبل از اسمِ خمینی و خامنهای!
ینی شما زیرورو کن تمومِ اخبارِ اونوریا و منافقین و اصلاحطلبا رو! محاله حتی سهوا یک بار نوشته باشن: امام خامنهای!
اونوقت کی جرأت کرد چنین مطلبی رو اصلا جا بندازه؟
شهید بهشتی شجاع!
میدونین که رفسنجانی رفت سخنرانی کرد و گفت بعدِ امام خمینی ما به جانشین ایشون نمیگیم امام! چرا؟ چون فهمیده بود کلمۀ « امام » چیزی فراتر از ایرانه!
وقتی میگیم « رهبر »، یه بحث ملّی پیش میاد و ایران و تمام!
ولی وقتی بگیم « امام »، دیگه وارد بحث امّت میشیم و تمدن اسلامی!
خیلی خفنه نه؟!
حالا بعدِ سالها رئیس جمهوری اومده که با جرأت و سربلند و محکم صدا میزنه: « امام خامنهای »!
آقای رئیسی حرف آخر و اوّل زد:
اومده برای امّت اسلامی کار کنه! تمدّن اسلامی! هم غزّه، هم لبنان، جانم فدای اسلام! همون روشِ امام خمینی و همین روشِ امام خامنهای!
حالا فهمیدین چرا اسرائیل ایشون رو نیومده تهدید به ترور کرده؟!
خدا کنه باشیم و اون روزای خوبترترش و هم ببینیم؛ امّت اسلامی! امّت! همه زیر یک پرچم! با اقتدار و باصلابت!
خدا آقای رئیسی رو استوار بر عقیده و برای ما حفظش کنه...
به جاهای خیلی خفنش رسیدیم... به جاهای هیجانیش!
زیاد رصد کنین آقای رئیسی و اخبار ِ مقابلش و!
وَ زیاد بنویسین و بگین و نشر بدید!
روی این نکته که امام خامنهای در مراسم تنفیذ ریاست جمهوری دغدغه و نگرانی رسانه و فضای مجازی رو دارن خودتون فکر کنین! خیلی حرفه ها! تو مراسم تنفیذ ریاست جمهوری چرا باید امامِ امّت نگرانِ رسانه و فضای مجازی باشن؟! نگذریم راحت ازش!
|| اگه خواستین بیشتر بدونین: اینجا ||
|| امام خامنهای ||
رفیقم عروسی دعوتم کرده بود از سه هفته پیش!
حالا زنگ زده به عذرخواهی و شرمندگی که پا نشی بیای، ما فکر نمیکردیم اینقدر اوضاع خراب باشه،
هم اینکه خاله و مادربزرگم گرفتن و میخوان بیان مراسم!
وقتی قطع کرده، روی واتساَپ آدرس تالار و برام فرستاده که زنگ بزنم 190 و شکایت کنم،
بیان رسیدگی کنن قبلِ برگزاریِ مراسم تالار و ببندن!
نوشته این و برای همه فرستادم زنگ بزنن، تو هم تو گروههات بذار، به رفقای دیگهتم بگو!
ما حریف دامادمون نشدیم، با اینکه من دارم تکتک زنگ میزنم که نیان و به 190 زنگ بزنن،
ولی خونوادۀ داماد و دست و زورم نمیرسه! خونوادۀ خودمم از اینطرف افتادن تو رودرواسی!
کلی تشکر کردم که خبر داده و جونِ ما براش مهم بوده و زنگ زدم 190.
آدرس تالار و که گفتم، گفت با فلان تعداد شکایت ثبت شده و پیگیری میشه!
ینی ببین چه باوجدان پیگیری کرده که همه زنگ هم زدن!
عروسی غریبه نیست ها!
عروسی خواهرشه که به خاطر جونِ مردم پیگیرشه تالار ببنده!
دارین باوجدان دوروبرتون؟!
من هنگم!
برم اسم این رفیقم و تو مخاطبینم ستارهدار کنم!
آدمای باوجدان اینقدر کمان که نباید از دستشون داد!
|| رفیقِ شفیقِ اردوجهادیها و اربعینها ||
اگر پنجره یا تراس دارید، یا حیاط پاشید برید سراغش!
پاشید! همین الآن!
میخوام برین چشماتون و ببندین و هوا رو با تموووووومِ وجود نفس بکشید و بعد بیاید ادامۀ اینجا رو بخونید!
پاشید دیگه!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
شمام شنیدین؟
بوی اسپند...
سِنج...
پیرهن مشکی...
بوی محرّم...
بریم دو رکعت نماز شُکرِ دیگه بخونیم؟
دو رکعته :) زودی تموم میشه :)
خیلیا چشم انتظارِ محرّم بودن و نرسیدن........
ولی ما رسیدیم...
خدا ما رو رسوند...
به خدا شُکر داره...
آه!
محرّم!
محرّم!
محرّم!
شمام مثل منین؟
دمِ محرّم یه حالِ امن و امانی دارین؟
من به محرّم که میرسم دلم شیییییر میشه!
دنیا به چشمم همون بیارزشتر از آبِ بینیِ بزغالۀ نهجالبلاغه میشه!
چطور میشه وصفش کرد؟
ما به محرّم رسیدیم!
|| الحَمدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهٰذا وَما کُنّا لِنَهتَدِیَ لَولا أَن هَدانَا اللَّهُ ||