شاگردانم رو بعد از مدرسه میبرم سر زمین. زمینهای مردم. با هم و با مردم نون و ماستی سر زمین میخوریم و کار میکنیم. اتفاقا سر زمین بهتر میتونم تدریس کنم. آموزش و پرورش تو کلاس و پای تخته و ماژیک خیلی علیله! آموزش و پرورش رو جای خوبی ندیدم. غالب افراد داخلش رو هم همینطور. همهچیز روی کاغذها و بخشنامهها قشنگ و جذابه. غالبا هم بهجای آموزش و پرورش، اسراف برگه دارن و هدررفت انرژی و سرمایه. در حقیقت کرانهی باختریه و صداش میزنن خاورمیانه با افرادی که خیال میکنن بر سرنوشت کشور امیرن اما درواقع غاصبن(!)
اما سر زمین تدریس کردن خود غرب آسیاست :) با محوریت جمهوری اسلامی ایران. یکهتاز، اَبَرقدرت، مؤمن با نظمی نوین :) اینقدر همهچیز عالیه که گاهی خیال میکنم کودکی هستم که پرت شده هوا اما مطمئنه دستهایی میگیرنش و از ته دل میخنده :) شاید روزی سه ساعت بخوابم، اما زمان بهشدت برام کش اومده و وسعت و برکت گرفته. دنبال هیچچیز نمیدوم. همهچیز خودش پیش میره. به بهترین شکل ممکن. چون خدا بود که خرمشهر رو آزاد کرد وَ ایمان سلاحی شکستناپذیره :)
به دانشآموزانم گفتم فلان آخوند و دکتر و بزرگ طایفه رو ول کنیم: هرچی آقا بگن.
آقا هم چهارشنبه صبح تعیین تکلیف میکنن :)
راستی؟
نوشتم چقدر همهچیز عالیه؟ :)
علیعلی✌️