تو سیرِ شهید مطهریِ پسرم، دخترم و ام‌ّ‌یحیی دارن دربارۀ کلمۀ "حیا" با هم مباحثه می‌کنن. تموم که شد به دخترم می‌گم مادرت باحیاترین زنیه که تو عمرم دیدم. می‌دونی چرا؟ 

می‌گه خب چون تو مهمونی‌ها با مردها هم‌کلام نمی‌شه، شاغل که بود فقط تو اتاقِ خانم‌ها قبول می‌کرد کار کنه، طولِ تحصیل تا تونست و حق انتخاب داشت استادِ خانم انتخاب کرد، مریض می‌شه پیشِ دکترِ مرد نمی‌ره، سفرۀ مهمونی رو زنونه_مردونه می‌چینه. از این موارد دیگه. 

می‌گم همۀ اینا درسته ولی اینا همه در دنیای حقیقیه. تو دنیای حقیقی حفظ حیا کارِ سختی نیست اگه بهانه‌جو و خودطلب نباشی. اما تو مجازی حیا داشتن خیلی خیلی سخته! توجیهات خیلی خیلی شیکه! اما مادرت حتی تو مجازی هم حواسش هست! 

دوازده سال بلاگفا و پنج سال بیان؛ با این‌که با من نوشته و بیشتر از من خونده، جز به ضرورت و اونم انگشت‌شمار و قابلِ شمارش با هیچ مردی هم‌کلام نشده و پیامی نذاشته! حتی وقتی دوست داشته دربارۀ من صحبت کنه. اینِ مادرته که نادره و گرانبها! اینه مادرته که محبتش رو تو دلِ من زیاد نمی‌کنه... بلکه تازه نگه داشته! محبتی که کم و زیاد بشه به دردِ زندگی نمی‌خوره، اما محبتی که تازه و باطراوت بمونه، زندگی رو مثلِ روزِ اولِ عقد تازه و باطراوت نگه می‌داره. وَ حافظِ زندگیِ ما؛ حیای حقیقی و مجازی مادرتهheart