تقویتِ تحلیلِ بچهها جزوِ برنامۀ دائمیِ تربیتشونه. چند عکس از تشییعِ رئیسجمهور پرینتِ رنگی میگیرم و میارم خونه و در فرصتی مناسب که دورِ همیم، عکسا رو میذارم وسط و میگم شروع کنید هر نکتهای میبینید بگید. امّیحیی هم تقلّبهای کوتاه و هدایتهای همیشگی رو داره. اما اینبار تا عکسا رو گذاشتم (بدونِ اغراق حتی یک دقیقه هم نگذشت!) دخترم گفت این جمعیت اگه شعورشون هم قدرِ شورشون باشه، اونوقت خوبه، وگرنه تُف نمیارزه!
من و امّیحیی با تعجب نگاهش کردیم و در جوابِ تعجبِ ما گفت انتخابات و میگم! هرکی واقعا دلش سوخته، پشیمونه، دوستداره، برای عذرخواهی اومده، برای حمایت یا هرچی، اونوقتی حرف و احساسش اثبات میشه که برای انتخابات کار کنه، تبیین کنه، مردم رو به آگاهی برسونه و رأی درست بده و بگیره. این میشه راهِ آقای رئیسی، و اگرنه آه و اشک که از همه برمیاد!
احتمالا فکر کنید این پُست سیاسیه یا از سرِ انجامِ تکلیف! خیلی دوست داشتم اینطور بود اما اینبار نیّتم قاطی داره... این پُست رو پدری مینویسه که میوۀ بهبارنشستهش رو بوییده و مسته...
با کتابای شهید مطهری بزرگش کردم و سخنرانیهای امام خمینی و امام خامنهای. نتیجۀ اونروزها رو حالا میبینم که منظومۀ فکری داره و قدرتِ تحلیل.
بزرگ شده... نه فقط به قد و قامت، که به فکر و اندیشه و اراده.
پسرم در هفت سالِ بردگی به سر میبره و برای یاد گرفتنِ ولایتپذیری باید کمی سختی تحمل کنه، در به آغوش کشیدنِ اون مجبورم خویشتنداری کنم اما دختر رو هر وقت و در هر سن و در هر جایی به آغوش بکشی، عملِ حسنه است.
بغلش میکنم. پیشونی و چشمهاش و بارها بوسه میزنم وَ پدرانهترین دعام و در حقش میکنم که بابا! الهی چشمات حکومتِ امام زمان ارواحنا فداه رو ببینه و از سردارانِ ایشون باشی... بابا الهی والمستشهدین بین یدیه باشی...
ماشاءالله و لا حول و لا قوه الا بالله.