پیام گذاشتین برای فلسطین نوشتی، برای شیخ زکزاکی نوشتی، اما برای افغانستان که همسایۀ دیواربهدیوارِ ایرانه و زلزله داغدارش کرده هیچی ننوشتی... نکنه همفکرِ این موجِ خروجِ افغانها از ایرانی؟!
چه وقتی مشهد بودم و از شهرم تا افغانستان سیزده ساعت راه بود؛
چه از وقتی بلوچستانم و تا کابل چهارده ساعت فاصله دارم؛
با افغانستانیها زیاد همزیست و همسایه و همکار بودم و هستم. افغانستانیهای ایران مهاجرن، نه غاصب! اونی رو که بیرون میکنن غاصبه، نه مهاجر! من نون و آبِ خودم و زن و بچههام رو بندِ دولت و حکومت و فلان مسؤول نمیدونم که بهانهم باشه برای اخراجِ افغانها و غش کردن سمتِ موبورها و چشمرنگیهای اروپایی تا فتنۀ داخلی و ملیّتی راه بندازم و شکستِ ضایعِ زن، بردگی، هرزگیم رو مرهم بذارم(!) نه! من با این اعتقاد زندگی میکنم که رزق دستِ خداست. اونی که من و سیر میکنه، افغان رو یادش نمیره و اونی که افغان رو سیر میکنه هم من رو از یاد نمیبره! زمینِ خدا هم گسترده است و جایی از من و خونوادهم تنگ نشده! خبر زلزله هم که اومد، بهعنوانِ مسؤولِ یه گروهِ جهادی پیگیر شدم اگر لازمه بریم که لازم نبود.
افغانستانیها؛ مردمانی نجیب و مظلوم و کاری هستن، اما وقتی ازشون خواهم نوشت که همّت کنن و غیرت به خرج بدن و اونا هم طوفان کنن و زیرِ بارِ ظلم نرن! انشاءالله یه روز اینجا بنویسم تمومِ افغانستانیها از پراکندگیِ دنیا جمع شدن تو کشورشون و متحد قیام کردن و ظلم رو سرنگون... جمهوری اسلامیِ افغانستان رو پایهریزی کردن و اونها هم در زمینهسازی ظهور مؤثر شدن...
انشاءالله دور نیست چنین روزی :)