شبِ نهم دیگه آدرسِ جدیدی نداشتیم و حالا می‌تونستیم بین هیئت‌هایی که دیده بودیم، یکی رو برای محلِ عزاداری‌مون با جمعیت انتخاب کنیم. متفق‌القول دوست داشتیم بریم جایی که شبِ ششم رفته بودیم. از نظرِ آدرسی که خیلی برامون سرراست و خوب بود، از نظرِ محتوایی و مشارکتِ مردم هم بالاترین رتبه رو داشت. فقط برای من و ام‌یحیی سختیِ ترجمه داشت که زحمتش گردنِ دخترم بود. 

باید بگم هرچه به عاشورا نزدیک‌تر بود، سخنران و روضه‌خوان و مداحِ اینجا هم نقطه‌زن‌تر حرف می‌زدن. همۀ حرف‌های به‌جا و دقیق و متناسب با ابتلائاتِ زمانه‌ و بامرجعش که دقیق ذکر می‌کرد یک‌طرف، این یه بخش یک‌طرف: 

(ترجمۀ دخترمه و نگارشِ خودم از بلوچی)

ببین خدا چقدر سرِ ما منت گذاشته... چقدر خاطرخواهِ ما بوده... چقدر دوستمون داشته که ما رو فرزندِ این زمانه آفریده! زمانه‌ای که هر لحظه جلوتر می‌ریم تکاپوی بیشتری داره... حتی اگر نخوای، تو رو وادار به تلاش و انتخاب می‌کنه... زمانه‌ای که شکوه داره... حالِ خوب داره... داره به اکمالِ عقل‌ها نزدیک و نزدیک‌تر می‌شه... 

دوربینِ نگاه رو بیارین بالا؛ از اتفاق‌های به ظاهر تلخ عبور کنید... از کتک خوردن‌ها... خون دادن‌ها... فسق‌وفجورها... تنگی‌ها و عُسر‌ها... به خلق نگاه کنید! همه‌چیز زنده شده! مردم برای دفاع از زنِ آمرِ شیراز به پاخاسته‌ند... دلیلش و نگاه نکنید! این‌که مردم به پا خاستند قشنگه... این‌که پسرهای جوانِ 20-21 ساله به عقیده‌شون اهانت نمی‌کنن و شکنجه رو تاب میارن... چقدر قشنگه! این‌که آرمانِ علی‌وردی حاصلِ همین آموزش و پرورشیه که می‌گن فاسده... چقدر قشنگه! این یعنی بی‌صدا... بی‌خبر... بی‌بوق و کرنا... معلم‌هایی حلال‌خورده داریم... که نفسِ گرم‌شون شده روح‌الله عجمیان! همه‌چیز قشنگه! داره می‌شه اونی که پیامبر صلوات الله علیه می‌خواستن... اونی که امام علی علیه السلام غصه‌ش و داشتن... اونی که امام حسن علیه السلام رو پیر کرد... اونی که امام حسین علیه السلام براش تلاش کردن... مردم! مردم! مردم دارن زنده می‌شن! چقدر قشنگه فضای مجازی وقتی می‌بینی صبح و شب، شب و صبح، جوانِ ما... دخترِ ما... پسرِ ما... بی‌اون‌که پیامبر دیده باشن... بی‌اون‌که امام دیده باشن... دارن برای جهانی شدنِ اسلامِ نابِ محمدی مبارزه می‌کنن... همه‌چیز چقدر زیباست... وَ خدا چقدر سرِ ما منت گذاشته که ما در زمانه‌ای هستیم که خبرِ اوّلِ همۀ دنیاییم... خبرِ اوّلِ اخبارهای حکومتیِ همۀ کشورهای دنیا... خدا دیدنِ این عزّت رو روزیِ ما کرده! چقدر قشنگه همون مردمی خودجوش میان کفِ خیابون و فریادِ مرگ بر منافق می‌دن که دست‌هاشون پینه‌بسته‌ست و صورت‌هاشون آفتاب‌سوخته و جیب‌هاشون خالی... اهلِ شکیباییِ شعب بیشتر از زمانِ پیامبر شده در زمانۀ بی‌پیامبر! الّذین یؤمنون بالغیب! نه به چیزی که عینی باشه و دیدنی... بِالغیب! چقدر قشنگ شده همه‌چیز! چقدر همه‌چیز داره به بالاترین سطحِ ایده‌آلِ دوست‌داشتنیِ ما حزب‌الله می‌رسه... فکر کن! همۀ دنیا روبروت باشن و تو در تنگنا... اما شب و روز، روز و شب... پیر و جوانت در حالِ مبارزه... همۀ دنیا روبروت باشن می‌دونی یعنی چی؟! یعنی درست اومدی! درستی! درست داری می‌ری! و اگرنه همه باهات در صلح بودن! همۀ دزدها و قاتل‌ها و خونخوارها! اما درستی که همه روبروتن! چقدر قشنگ که دیدنِ این درستی و قدرت سهمِ چشم‌های ما شده!

امید می‌دونین ینی چی؟! ینی مردمی که با چنگ و دندون عَلَم رو بالا نگه داشتن و خون می‌دن، اما عَلَم نه! دست به دست می‌کنن و پیکر به پیکر فداییِ نیفتادنِ این عَلَم هستن... 

 

 

وقتی دخترم اینا رو ترجمه می‌کرد... من از نهایتِ افتخار و غرور، سربلند اشک می‌ریختم... سربلند... مثلِ وقتی که حضرتِ زینب سلام الله علیها فرمودن ما رأیت الّا جمیلا...