این پُست عمومیه اما آقایان، مخاطبِ من هستند!
این پیام رو بخونید!
پیامِ یکی از دخترایی هست که سالها قبل با هم کربلا رفته بودیم. در قالبِ کاروان. ایشون حدودِ سی سالشه و مجرّد. معلمِ مدارسِ غیرانتفاعی هست. بهشدت کوشا و پرتلاش و پرکاره اما رزقش و خدا مقدّر کرده کم باشه چون طاقتِ نداری رو داره و امتحانش از این راهه. این دخترِ محجّبۀ متدیّنِ معتقدِ اصولیِ درست، همۀ همّ و غمّش از درآمد و کار اقتصادی اینه که بتونه اربعینها خودش رو برسونه کربلا. چندین سالِ پیش که کاروانِ دخترا رو میبردم کربلا، ایشون و چند بزرگوارِ دیگه با همین ویژگیها، حضور داشتن و بابِ همکاریهای جهادیِ خوبی باز شد. پارسال که ما اینجا بودیم و خودمون از اینجا رفتیم اربعین، دیگه از این عزیزان خبر نداشتم. البته احوالپرس بودن، اما سفرمون دیگه با هم نبود. کلا از اینجا نخواستم گروهی رو ساپورت کنم چون فرصتش رو نداشتم و سالِ اوّلِ ما در اینجا به شناساییهای عمیقتر گذشت و آشنایی با فرهنگ و رسوم و یاد گرفتنِ زندگی در این شرایط، برای همین ضرورتم رو برای اربعینِ پارسال فقط خانواده گذاشتم.
وقتی برگشته بودیم همین بزرگوار پیام دادن و جدا از ابراز لطف، از سختیهایی که بهشون متحمّل شده فرمودن. کاروانی که باهاش رفته بودن متعهّد نبوده و حسابی سخت بهشون گذشته و از این صحبتها.
امشب داشتم فکر میکردم برای محرّم چه پُستی رو بذارم که رزق خودش رسید...
ایشون پیام دادن و بعد از احوالپرسی شروع کردن به درد و دل که خودتون دیدید. میخوان دوباره کاروانی راه بندازم و بتونیم همه با هم بریم اربعین. چون کاروانهای موجود یا هزینۀ بالا دارن، یا زمانِ اربعین، کربلا نیستن و به خاطر ازدحام زودتر برمیگردن، یا دخترها رو نمیبرن...
خب! بیاین با هم یه بارِ دیگه پیامِ این دخترخانمِ بزرگوار رو با هم مرور کنیم؛
یه خواستۀ مشروعِ معقول، اوّل از مَحارمشون داشتن... از پدر!
از مَحرمشون پاسخِ مناسب دریافت نکردن!
نتیجه؟
برای یه خواستۀ مشروعِ معقول رو زدن به یه نامحرم!
صبر کنین! صبر کنین! بحث اصلا زیرِ سؤال بردنِ کاروانهای اینچنینی نیست! بحثِ مَحرم و نامَحرم هم نیست! صبور باشید! صبورتر چون میخوام کمی غیرِ مؤدبانه صحبت کنم! البته که قابلِ پخش هست که اگر خانمها هم در حالِ خواندنِ پُست هستن، شأن و مقامشون حفظ بشه، اما میخوام کمی تند و رُک و بیپرده با شما همجنسهای سبیلکلفتِ مذهبی و انقلابی و متدیّن و... اصلاً هیچکدوم وَ فقط اهلِ خانواده صحبت کنم!
پدره اوّل گفته اربعین جای دختر نیست!
حرفِ مُفت زده!
بیش از بیست بار کاروانِ دختران رو به عنایتِ خداوندِ کریم و به نگاهِ آقا سیدالشّهداء علیه السلام بردم عِراق، اون هم برای اربعین! اون هم زمانی که داعش در بغداد مستقر بود! زمانی که ترور انجام میگرفت! زمانی که شایعه کردن تمامِ پرتقالهای موکبها رو به زهر آغشته کردن و مبادا میوه بخورید! زمانی که ناامنی بود! زمانی که فتنههای داخلی داشتن و جنگهای عشیرهای بود! وَ در پناهِ حضرتِ زینب سلام الله علیها همۀ دختران سالم به خونهشون برگشتن وَ با حالِ خوش!
پدره بعد گفته اربعین نمیشه زیارت کرد، باشه بعد!
حرفِ مُفت زده!
اوّلاً اربعین سفرِ زیارتی نیست! سفرِ اُمّتیه و تعیینکننده! این سفر، بیش از هر چیز یه سفرِ سیاسیه با ابعادِ جهانی! اما اگر فقط با نگاهِ زیارتی هم اومده باشی، چرا! زیارت هم میتونی بکنی به شرطِ اینکه باور کنی کلّ کربلا، حائرِ آقا اباعبدالله علیه السلامه و به جای دو رکعت نماز در ازدحامِ زیرِ قبّه و ناراحت کردنِ زوّار و خدّام، همونجا در موکب اعمال رو به جا بیاری! زیارت هم شدنیه اگر فقط به بوسیدن و نفس کشیدنِ ششگوشه رضایت بدی که بعد از حدودِ دو ساعت در صف بودن، سمتِ خانمها برای چند دقیقه روزیت میشه! اگر معتقد باشی زیارت یعنی تسلیم و ادب برابرِ امام، نه دلبخواههای خودت! زیارت رو در منظومۀ امام اَدا میکنی!
دوست داری صد رکعت نماز زیرِ قبّه بخونی؟ خیلی هم عالی! اما امام چی دوست دارن؟ اصلا اربعین رو با خودِ امام بررسی کن! با امامی که حج رو نیمه گذاشت! استغفرالله! حج رو نیمه گذاشت؟! واویلتا! وامحمّدا! چه گناهِ کبیرهای(!)
نگاه به الآن نکنید که راحت به زبون میاریم امام حج رو نیمه گذاشت و برای دلِ امام اشک میریزیم و ذرهای از قیامشون رو درک میکنیم! نه! از دوربینِ محرّمِ 61 هجری قمری به این ماجرا نگاه کنید تا بفهمید چرا خروار خروار مرد و زن از یاریِ امام دست کشید و چسبید به حج!
آدابِ زیارتها رو که حفظید؟ اینکه پشت به قبله و رو به امام باید بخشی از زیارتنامه رو بخونید؟
پشت به قبله!
رو به امام!
میخوام بگم برادرِ من! پدرِ من! پسرِ من! رفیقِ من!
حرفِ مفت نزن! بهانه نیار! ناتوانی و نادلخواهِ خودت رو به دین و مذهب نچسبون!
دین رو خرجِ خودت نکن! من و تو باید خرجِ دین بشیم!
دخترِ خواهرم که اینجا بود میگفت خیلی وقته حرمِ امام رضا علیه السلام نرفته!
دختری که ساکنِ مشهده! هنوز جایی رو بلد نیست که خودش بره و باید ببرنش. اما حرم نمیبرنش! چرا؟ چون همیشه بهش میگن حرم شلوغه و جای پارک نیست(!)
حرفِ مفت نزن!
الحمدلله که حرم همیشه شلوغه! الحمدلله که بعد از هزار و چهارصد و اندی سال، با این همه غوغای وحشیهای ضدّ دین، روز به روز حرمها و مساجد و مزارها و امامزادهها و هیئتها و حسینیههای ما داره شلوغ و شلوغتر میشه! گذشت دورۀ غریبیِ امام! بیخود فلسفه باد نکن که اگر امام، غریب نبود الآن در ظهور زندگی میکردیم! نه کجفهم! در ظهور زندگی نمیکنیم چون اونجایی که باید میرفتی و به سینه میکوبیدی و بلندبلند حسین حسین میگفتی، نشستی پشتِ میزت و حسین وارثِ آدمِ شریعتی رو خوندی(!) اونوقتی هم که باید به شعورت از امام اضافه میکردی و حماسۀ حسینیِ شهید مطهری رو میخوندی، پا شدی نابهجا و ناوقت رفتی کربلا حسین حسین کنی(!)
هر وقت رفتی حسینیه... هیئت... حرم... مزار شهید... کربلا... نجف... هر جای دینی... دیدی از شدّتِ شلوغی یه جای تکیه نیست... یه جای سایه نیست... یه جای بدونِ بچه نیست که متمرکز زیارت کنی... بگو الحمدلله! دو رکعت نماز شکر بخون! شکرِ خدا که دورِ امامم شلوغه! شکرِ خدا که شهید غریب نیست! شکرِ خدا که مردم نورشناسن! شکرِ خدا که دورِ هم زیارت میکنیم! شکرِ خدا که خانمبغلیِ من با بچه اومده! شکرِ خدا که تو این روضه صدای گریۀ یه بچه میاد! شکرِ خدا که با وجودِ این بچه این روضه هرگز تعطیل نمیشه چون بعد از ما هم نسلِ حسینیمون هست! شکرِ خدا که یه شیرزن پیدا شده تو این زمانۀ تنپروری و بیایمانی و بهانه، جهاد کرده و بچه آورده! شکرِ خدا! برو ده دقه ازش بچه رو بگیر، به جای زیارت کردن، بچهش و نگه دار، بتونه یه زیارتنامه بخونه، به خدا اگر اجرِ زیارت برات ننوشتن من پَستِ جهنمی باشم!
جای پارک؟! پارکینگ؟! لعنتی اگه رفته بودی دور دوری که به دلته هم همین و میگفتی؟ یا از زیرِ سنگ هم شده جای پارک پیدا میکردی؟!
پارسال من و خونوادهم... زنِ باردارم... رفتیم اربعین. نفری سه میلیون شد. با وانت انداختیم رفتیم مرز تمرچین چون مرزهای دیگه ازدحام بود. خورد و خوراک و پیکنیک و همهچیزم برداشتیم. عقبِ وانت رو سرپوشیده کردم و مثلِ عقبِ ماشینِ ارسطو تو پایتختِ 1 مرتبش کردم که بتونن اونجا دراز بکشن و راحت باشن. یا سفره پهن کنیم و غذا بخوریم. ماشین و مرز گذاشتیم پارکینگهای رایگانِ اربعین و با یه ویلچر که خانومم روش نشسته بود و یه کالسکه که پسرم توش نشسته بود و اسباب و وسایلِ سبکی که روی همین دو تعبیه شده بود و کولهپشتیِ خودم به پشت، راه افتادیم رفتیم. دخترم پسرم و میبُرد و من خانومم رو. خواب و خوراک و استحمام؟ موکبهای عراقی و ایرانی. به ترتیب کاظمین، سامرا، نجف، کوفه و سهله، کربلا رفتیم. تنها هزینه و خرجمون پولِ ماشینها که عموماً ون و تاکسی به خاطرِ خانومم میگرفتم. زیارت؟ تا زیارت رو چی معنی کنید! من و خونوادهم حرم خلوت باشه، بله! میریم میچسبیم به ضریح و رکعت پشت رکعت نماز میخونیم! ولی در ایامِ خاصی مثلِ اربعین، حائرِ امام رو وسیع میدونیم! اعمال و زیارتهای خاص و نمازها رو در موکب انجام میدادیم، و برای زیارتی عبوری مشرّف میشدیم حرم. امّیحیی جز سامرا که خلوت بود وقتی رسیدیم، نزدیکِ ضریحِ دیگری نشد به خاطرِ بارداری و از دور ائمه رو زیارت کرد. من و دخترم و پسرم چند باری روزیمون شد که به نیابت از امّیحیی و یحیی میرفتیم. اصل؛ به حضور بود که بگیم ما هستیم! ما زیرِ این لِوا هستیم! با خانواده و ذرّیهمون، با هر سختیای که باشه، شده پیادهنظام و سیاههلشکر، ولی هستیم! جادۀ اربعین و شلوغش میکنیم به کوریِ چشمِ یزید و یزیدی!
شدنیه! برای مرد و زن و پیر و جوان و کوچیک و بزرگ شدنیه! پس حرفِ مفت نزنید! از دین مایه نذارید که نخواستنهای خودتون رو کاور کنید! حداقل مرد باش و بگو دوست ندارم برم اربعین که تو رو هم ببرم!
ای نامرد!
خدا به تو دختری داده... خواهری داده... زنی داده... مادری داده... خالهای داده... عمهای داده... مادربزرگی داده... دخترِ برادر و خواهری داده که اهلِ دین و ایمانن... اونوقت به جای اینکه کمکحالش باشی، حوالهش میدی به کاروانها؟! به نامحرمها؟!
کوه دوست داره؟! بیوجدان کاباره که دوست نداره! همّت کن یه صبحِ جمعه زودتر از خوابِ ناز پاشو، خودت ببرش قلّهها رو فتح کنه! دریا دوست داره؟! یا علی بگو و ببرش! با همین مدیریتِ خرج و مخارجی که گفتم!
بله بله! اگر زن یا دختری باشن که دنبالِ نور نیستن و دنبالِ پول خرج کردنن و همهچیز رو لاکچری میخوان، بله، منظورم اونا نیست! من دارم راجع به همین مدل دخترهایی حرف میزنم که تو پیام دیدید! که بعد براتون توضیح دادم! دخترایی که عاقبتگران... آخرتپسندن...
ولی نامردی نکنی ها! تا جایی که میتونی پیِ رفاهش باش! اما تا هرجا توانت کشید... ولی حوالهش نده به نامحرم... یا نذار حسرتِ زیارتها رو دلش بمونه و تهش نتونه پول جور کنه یا کاروان یا آدمِ معتمد پیدا کنه و اربعین غصه بخوره که روزیش نشد...
آره آره! آقا بطلبه میره ولی مَرد! آقا شاید تو رو آدم حساب کرده که زائرش و بهش برسونی! آقا شاید تو رو از خودش دونسته که سفیرِ مُحبّش باشی تا خودش! اگر این باشه که تو باختی! تو طلبیده شدی و پشتِ پا زدی به بخت... چه بختی! خادمیِ امام! نوکری امام! اونم به واسطۀ محارمت! همونها که رتبۀ اوّلِ احسان و انفاق هستن در آیاتِ قرآن و احادیث!
میدونی فقط چی برام قابلِ قبوله؟
اینکه بگی تجربه ندارم! میترسم نتونم!
این حرفِ مَرده! این حرفِ آدمِ مُتّقیه! میگه تجربه ندارم! دوست دارم! نیّت دارم! مشتاقم! اما میترسم چون تجربه ندارم!
خدا خیرت بده!
اوّلا نیّت رو برات به حکمِ عمل نوشتن! بَهبَه! قبول باشه! دمت گرم!
ثانیاً هیچکس باتجربه از شکمِ مادر زاده نشده! تجربه؛ اکتسابیه! ذاتی نیست! به دست میاد!
توّکل کن!
توّسل کن!
تلاش کن!
بسم الله!
من مراحل رو جدّی گفتم! از هیچکدومش نگذر!
توکّل کن! از تهِ دل! خدایا تو زائرای امام حسین علیه السلام رو دوست داری... اونا که اربعینِ سیاسیِ امّتِ اسلام رو حرمت میذارن دوست داری... تو شاد کردنِ دلِ خانمهای مَحرم رو دوست داری... براش پاداشِ آزاد کردنِ پیامبرانِ بنیاسرائیل رو از زندان گذاشتی... من به خاطرِ تو میخوام دخترم و ببرم... خواهرم و... خواهرزادهم و... مادرم رو... عمهم رو...
نِق میزنه ها! غُرغُرویه! حسّاسه! وسواسه! چه میدونم بیاعصابه! سفر باهاش سخته! اخلاق نداره! اما با کمترین هزینهها میسازه و واقعا میخواد بره کربلا! بره راهیان نور! بره کوه! بره سفر! بره حرم!
من به خاطرِ تو تحمّل میکنم و تلاش میکنم بهش خوش بگذره! کمک کن شرمندۀ خودت و بندهت نشم...
توسّل کن! از تهِ دل! یا امام حسین! یا امام حسین! یا امام حسین! دردت به سرم! دورت بگردم آقا! بمیرم که غریب گیر آوردنت... میخوام دیگه غریب نباشی! میخوام جادۀ اربعینت تو همه دوربینا سیاهِ سیاه باشه از جمعیت... میخوام همّت کنم برات یار بیارم... خودت یادم بده چه جوری... خودت صبرش و بهم بده... خودت بردباریش و بهم بده... توانش و... راهکارش و...
تلاش کن! چند تا باتجربه پیدا کن! مشورت کن! مشورت بگیر! دقّت کن! قیمتِ دلار رو ببین، برآوردِ هزینۀ ون و اتوبوس و تاکسی رو تو عِراق دربیار، رفتوآمدِ تا مرز رو بسنج، راحتیِ مرزها رو مقایسه کن، کم و زیادها رو بررسی کن، توانِ مالیِ خودت و اونی که میخوای ببری و بالا و پایین کن، برنامه بریز، همه رو به چند تا باتجربه نشون بده، باگ و کاستیها رو دربیار، به خروجیِ معقول و منطقیای رسیدی نترس! توکل کردی! توسل کردی! تلاش کردی! بقیهش با خدا! بسپار به امام! بزن به دلش! محارمت رو شاد کن... پناه باش... حامی باش... تکیهگاه و پایه و همراه باش... محارمی که اهلِ نورن و پیِ نور؛ گنجن! نعمتن! حواست نباشه از کفت رفته! خسران میکنی! یعنی نه سود به دست میاری، نه اصلِ مال برات میمونه! خدا ازت حسابِ سختی میکشه!
برادرِ من! دنبالِ یه جایی که برای امام حسین علیه السلام کاری کنی؟ برو بگرد جاهایی رو پیدا کن که هییییییچکس سراغش نمیره! اون کاری که مونده زمین و طرفدار نداره! احتمالِ قوی هم دیدهشدنی نیست... یعنی بعدش کسی بهت نمیگه نوکرِ امام حسین التماسِ دعا! نه! برو یه جایی، یه کاری کن که اصلا کسی نفهمه نوکرِ امام حسینی! اصلا آدم حسابت نکنه که بهت التماسِ دعا بگه! تو رو دید فکر کنه یکیای که اومدی چای روضه بخوری... غذای روضه ببری! ندیده آبِ جوشِ روضه رو تو گذاشتی... چون تو پَستو بودی... مسجدی که رفیقات و همسایههات نیستن برو... که فردا بهت بگن التماسِ دعا شب میری هیئت برای آقا نوکری کنی... بکّن برو یه مسجدِ گمنامِ غریب... اونجایی که منبریهای مشهور هم نمیرن... اونجایی که حاجی نداره، حاجیشون شو... مداح نداره، مداحشون شو... کفشجفتکن نداره، کفشجفتکنشون شو... اصلا هر شب برو یه مسجد یا هیئت، برو سرویس بهداشتیا رو بشور... شبِ بعد برو جای دیگه که کسی نبینهت... کسی بهت نگه عجب کاری داری میکنی! دمت گرم! هر کسی نمیره سرویس بهداشتی رو بشوره! یا مسجدی که همسایه و رفیقات هم هستن، روضه داره اما طرفدار نداره! اتفاقاً این رو برو! سرِ راه دو تا همسایه رو هم صدا بزن! به خاطرِ تو هم که شده پا شن بیان... شلوغ کن اون روضۀ غریب رو... باید تکلیفسنج رو عقل و دلت نصب کرده باشی! باید تو منظومۀ امام نوکری کنی، نه خودت!
چای دادن نوکر زیاد داره... موکب به راه کردن نوکر زیاد داره... سفره انداختن نوکر زیاد داره... آخ الحمدلله که زیاد داره! تا کور بشه اون حرومزادهای که چشم نداره ببینه خیمۀ ارباب نوکر زیاد داره!
ولی هیچکس مَحرمِ تو رو نمیبره کربلا! مَحرمت دوست داره بره اربعین... دوست داره شبِ جمعه بره حرم... مَحرمت وقتی تو داری تو موکب نوکری میکنی و عشق و حال، نشسته جلوی تلویزیون و برای ارباب اشک میریزه چون هیئت شبه و تنها نتونسته بره... چون بچه رو داره نگه میداره... چون باید شام بپزه... ناهارِ فردا رو... درس و مشقِ بچه رو برسه...
برادرِ من!
امام حسینیها تَکخور نیستن! من عشق و حال کنم به سینه بکوبم برای ارباب و خانومم هیئت نره، نداریم! یه شب من، یه شب مَحرمم! اصلا نه! هر شب مَحرمم! میبرمش هیئتِ زنونه... میذارمش و بعد هم میام دنبالش... بچه رو من نگه میدارم... اصلا دو تایی بریم هیئت، ولی بچه با من... به ضرورت رسید صداش کنم...
برادرِ من!
کاروانِ اربعینِ دخترا کمه... یا دانشجوییه و گرون... یا بسیجیه و محدود و با قرعهکشی... یا کاروانِ آزاده و هزینهها لاکچری... یا معتمد نیستن و صفر تا صدِ سفر رو حواسشون به مَحرمِ تو نیست...
وَ مَحرمت دلش با حضرتِ زینبه... با حضرت سُکَینه... با حضرت رباب... که امام حسین علیه السلام با خودشون همراهشون کردن... که امام حسین ارواحنا فداه همۀ تلاششون رو کردن، رفاهشون مهیّا باشه... که علیاکبر علیه السلام به خاطرِ اونها به فرات زدن برای آب... که حضرتِ عبّاس علیه السلام به خاطرِ راحتیِ خوابِ اونها تا صبح بیدار بودن...
برادرِ من!
سردرِ خیمۀ اهلِ بیت نزدن ورودِ بانوان ممنوع! بیتدبیری از من و تویه!
علیعلی.