من دست‌به پیچوندنم خیلی خوبه! واقعا خیلی خوبه! تمیز می‌پیچونم و عُمری! فقط دو نفر همیشه دستِ من و می‌خونن! فقط دو نفر! 

پدرم!

دخترم! 

دخترِ بلا فهمیده که من کوله‌پشتیِ تولدم و یکی در میون استفاده می‌کنم! از کجا؟! خدا عالِمه! هرچی باج دادم وسوسه نشد بگه چطور فهمیده! :/

دخترِ بلا رفته گذاشته کفِ دستِ مادرش! مادرِ بلاترش دیشب تا رسیدم خونه، چراغ آویزون کرد بالای سرم و هی تابش داد و نور اومد روی صورتم و رفت... اومد روی صورتم و رفت... اومد روی صورتم و رفت و من بازجویی شدم! 

دخترِ بلا دستیارِ مادرِ بلاترش بود! دو تایی با نوین‌ترین شیوه‌های محرمانۀ بازجویی، مجبورم کردن به اعتراف! مُقِر اومدم! گفتم بابا! من تیپِ چمران می‌زنم... بعد کوله‌پشتی با پرچمِ دشمن رو بندازم روی دوشم؟! به خدا همه دردم اینه! خب ایرانی می‌خریدین! اُفتِ کلاسه برام دشمن‌ساز رو استفاده کنم! عارمه! ننگمه! کسرِ شأنمه! 

ام‌یحیی بُغ کرد و یه نیم ساعتی با من حرف نزد. من حینِ منت‌کشی بودم که یهو بانو، ارشمیدس‌وار، اورکا! اورکاگویان از جا پرید و در حالی که من خیال کردم منت‌کِشیم اثر کرده و توطئۀ دخترِ بلا رو خنثی کردم، دیدم نخیر! تازه مادرِ بلاتر راهِ حل یافته و دخترِ بلا هم باز دستیارش شده و این بار پسرم و یحیی هم با جان و مالِ خویش، اسپانسر و متحدشون شدن! 

پسرم یه کلاهِ ارتشی داره که براش کوچیک شده... جلوی این کلاه یه آرمِ پرچمِ ایرانه که دوخته شده... اون و آورده و داده خواهرش...

دخترم با بِشکاف این آرم و از کلاه جدا کرده و داده مادرش...

مادرش یحیی رو شیر داده و کلاهِ ارتشیِ بدونِ پرچمِ ایران و گذاشته سرِ یحیی و داده به من... 

من حیرون تو کارِ مادر و بچه‌ها که ام‌یحیی رفت کوله‌پشتی رو آورد... با یه بشکافِ ساده، پرچمِ دشمن رو پایین کشید... با تمامِ صلابتِ یک زنِ مسلمانِ ایرانی، جاش پرچمِ مقدّسِ جمهوریِ اسلامیِ ایران رو با نشانِ درخشانِ الله، دوخت روی کوله‌پشتی... 

آخرین کوک رو که زد، گفت یادته آقا در موردِ هسته‌ایِ عربستان چی فرمودن؟ فرمودن اگه عربستانِ سعودی تجهیزاتِ هسته‌ای هم بسازه، ناراحت نمی‌شم... چون به زودی دستِ رزمندگانِ اسلام می‌افتد! بفرما! تجهیزاتِ دشمن به دستِ ما افتاد! وقتی می‌گیم کاخِ سفید رو حسینیه می‌کنیم یعنی این! 

وَ کوله‌پشتیِ ایرانیزه‌شده رو تحویلِ من داد! :))

 

من کوله‌به‌پشت، آمادۀ رسوندنِ بچه‌ها به امتحانشون و رفتن به سرِ کار، روی ایوون لپ‌تاپ گذاشتم روی پام که با ایمان بنویسم؛ زن اینجاست... زندگی اینجاست... آزادی اینجاست...

تا ام‌یحییِ من و ام‌یحیی‌های ایران هستن، این پرچم بالاست :)) ما کاخِ سفید رو یقیناً حسینیه می‌کنیم :))