پیشگفتار:
خارخارِ ذهنیِ این مطلب، خیلی وقته داره اذیتم میکنه اما هم باید روش فکر میکردم، هم دربارهش با همسرم بیشتر همفکری میکردیم، هم باید فرصتِ نابِ نوشتنش پیش میومد. فرصتِ نابِ نوشتنش حالاست که شبهای قدر رو گذروندیم و عیدِ حقیقیمون هست و پروندههامون از گذشته پاکه و بهترینها رو برای یک سالِ پیشِ رومون نوشتن و خدا به فرشتههای کاتبِ اعمالمون فراموشی داده و مثلِ نوزاد؛ از نو متولد شدیم... از نو، با یه لباسِ سرتاسر پاک و سپید که باید مراقبت کنیم خال روش نیفته...
ریشۀ این مطلب از همون دغدغۀ خانم دزیره نشأت میگیره، پستشون، کامنتهاشون، برخی پستهای جانبی در سایرِ وبلاگها و پستِ همسرم. احساس کردم همه روی موضوعی حاشیهای زوم کردیم، در حالی که موضوعِ اصلی چیزِ دیگهایه... ضعفِ ما در جای دیگهایه... وَ این در پستها و کامنتها مشهوده...
به گفتۀ قرآن؛ چه بسا چیزی شر باشه اما خیرِ ما در اون باشه، میشه همین ماجرای حجاب! ینی اگه تلاش کنیم در هر اتفاقِ بدی، بگردیم و روزنههای خیرش رو پیدا کنیم، قطعا نور به قلب و فکرمون میتابه و راهِ برونرفت از اون بحران رو هم متوجه میشیم. حالا در این ماجرای بدحجابی و بیحجابی هم این روزنۀ خیر نهفته است که ما متوجهِ ضعفمون شدیم. البته اگر بعد از این پست، شما هم همعقیدۀ من بودید. یعنی من این احتمال رو میدم که این پست رو نپذیرید و مسأله رو همچنان حجاب بدونید، اما نوشتنِ این مطلب رو وظیفۀ خودم میدونم چون... چون...
راستش منطقی نمیدونم کسی هدف از وبلاگ زدنش رو بگه، چون مخاطب باید از سیرِ وبلاگ خودش متوجه شه، اما برای این پست گریزی ندارم از اینکه بگم من اصلا وبلاگ زدم که بیتفاوت نبودن رو رواج بدم. همین! این بزرگترین دغدغۀ من طی چندین ساله... بیتفاوت نباشیم! بیبخار نباشیم! بیتوجه نباشیم! زمینهش مهم نیست؛ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، بینالملل، علمی، دینی، اعتقادی... بیتفاوت نباشیم! نوشتنِ این پست رو وظیفۀ خودم میدونم، حتی اگر شما باهاش موافق نباشید، چون هدفم از وبلاگ زدن و وبلاگ نوشتن طیِ این سالها همین بوده و هست! وَ اگه روزی حس کنم دیگه برای این موضوع حرفی برای گفتن ندارم، اون روز دیگه وبلاگِ شاگردبنّا وجود نخواهد داشت.
خدا الهی به قلمم برکت بده که موضوع رو باز و روشن شرح بدم، و خدا الهی به شما هم دقت و توجه و واقعبینی و حقطلبی بده که موضوع رو بیحبّ و بغض و با تحقیق و بررسی بخونید و دنبال کنید.
نمونۀ بررسی:
لطفا این کلیپ رو با دقت ببینید.
کمی روش فکر کنید. به این سؤالها دقت کنید:
1. چه کسی امر به معروف و نهی از منکر شد؟
2. چطور و با چه مقدمهای امر به معروف و نهی از منکر شروع شد؟
3. لحن و عملکرد و جملهبندیها چطور بود؟
4. فضا و محیطِ امر به معروف و نهی از منکر چطور بود؟
5. چه برخوردی با اضافه شدنِ چند نفرِ دیگه صورت گرفت؟
6. ارزیابیِ شما از این امر به معروف و نهی از منکر چیه؟
7. آیا نتیجه داد؟
8. نشرِ این کلیپ در فضای مجازی رو چطور تحلیل میکنید؟
وَ چندین سؤالِ دیگۀ قابلِ طرح!
حالا با هم کمی مرور داشته باشیم و تحلیلهای سطحی... تمرینی برای تحلیلهای عمقی که با خودتون انشاءالله بعد از اتمامِ این پست؛
گوشۀ این کلیپ زده دخترانِ انقلاب که قبلا نوشته بودم کارِ گروهیشون رو در تهران دنبال میکنم و واقعا با کمترین ایرادات میبینم و میپسندم. شما فکر کنید این دخترانِ انقلاب اینقدر حواسشون جمع بوده که پا شدن رفتن مراسمِ ختمِ بازیگری که خودکشی کرده... من آفرینِ اول رو اینجا خرج میکنم! اینقدر بیتفاوت نبودن که حواسشون به همهچیز بوده و یکی از مراسمهایی که حضورِ قابلِ توجهی از هنجارشکنهای مشهورِ ما رو داشته و خودِ این مراسم هم با تحریفِ خطرناک و بزرگی داره برگزار میشه و اون تغییرِ اسمِ خودکشی به مرگِ خودخواسته برای ماستمالی کردنِ ضعفهای بنیادی و توخالی بودنِ خودشون و هنرمنداشون و بزرگانشون هست... یعنی شما تشکیلاتی راه بندازی که نیروهایی داشته باشه که خطر میکنن و چنین جایی میرن که هم در اون جمع در اقلیت هستن... هم احتمالِ نتیجه ندادنِ امر به معروف و نهی از منکرشون خیلی خیلی بالاست! طبقِ فتوا و تبصرههای خیلیهاتون که در پستها و کامنتها دیدم، ماها بودیم نمیرفتیم و کارِ اینها هم خطاست(!)
اما من همچنان ایستاده براشون کف میزنم و تحسینشون میکنم چون خدا از من و شما و اونها انتظارِ نتیجه نداره! سرگذشتِ نوح علیه السلام رو ببینید! سرگذشتِ حضرتِ موسی علیه السلام! سرگذشتِ امیرالمؤمنین علیه السلام! وَ واقعۀ خونینِ عاشورا... نگاه به الآن نکنید! قرار شد دقت کنیم! قرار شد با بررسی جلو بریم! این وقایع الآن و برای ما گفتنش راحته و میگیم نتیجه داد! اما هر واقعه رو در زمانِ خودش ببینید اتفاقا نه تنها نتیجه نداد... که شکستِ بدی هم خورد! شما خودت رو در عاشورای 61 هجری قمری فرض کن! خبر برات میارن امام حسین علیه السلام با این وضع به شهادت رسیدن... خواهرشون هم با این وضع به اسارت رفتن... بعد هم خفقان و پسرشون امام سجاد علیه السلام با این وضع نشستن تو خونه به دعا و مناجات...
به نظرتون از زاویۀ خودِ عاشورای 61 هجری قمری، قیامِ امام حسین علیه السلام که به روایتِ صریحِ مقاتل و روایات و کلامِ مبارکِ خودشون به عنوانِ حدیث برای امر به معروف و نهی از منکر بود، نتیجه داده؟! خیر! شکست خورده! به بدترین شکلِ ممکن شکست خورده!
قلّتِ جمعیت... هیبتِ لشکرِ دشمن در روبرو... تحریمِ سپاهِ امام... ترورِ شخصیتی (حسین علیه السلام خروج کرده... بر خلیفۀ مسلمین شوریده... اینها خارجی هستن...)... فتواها و تبصرههای اطرافیان و نزدیکان مبنی بر اینکه امر به معروف و نهی از منکرِ شما نتیجه نمیده و بیاید برید یمن تا آبها از آسیاب بیفته...
این کلیپ رو با این بررسیها تحلیل کنید! سؤالاتش رو با این تواریخِ عبرتزا تحلیل کنید!
من آفرینِ دوم رو به شروع و مقدمۀ امرِ به معروف و نهی از منکر میدم... لذت و لبخندِ بازیگر مشهوده... لحنِ محترمش معلومه... اما وقتی به امر به معروف و نهی از منکر میرسه، تفاوتِ لحن و برخورد و تُنِ صدا رو ببینید! خصوصا جایی که میگه شما کی هستین که بخوام به شما جواب بدم! من آفرینِ سومم به جسارت و شجاعتِ این دختران هست!
آفرین زیاد دارم براشون... اما قرار شد خودتون تحلیل کنید.
میخوام آفرینِ کلی رو بهشون بدم و برم بخشِ بعدیِ پست؛ آفرین به اینکه بیتفاوت نبودن! فتواها و تبصرهها و بدفهمی ازشون، مانعشون نشد! فشارِ اون چند نفری که اومدن امرِ به معروف و نهی از منکر رو خنثی کنن، مانعشون نشد!
مقایسه:
ما عقد و عروسیمون با هم بود. عقدمون ساده و سرِ مزارِ شهدای گمنام در بهشترضای مشهد برگزار شد و اذانِ ظهر، بعد هم نمازِ جماعت خوندیم و با ایاب و ذهاب، مهمانها رو بردیم رستوران و ولیمۀ عروسی رو دادیم و مهمانها رفتن خونهشون و عصر امیحیی رو بردم آرایشگاه و لباس عروس تنش کرد و با هم رفتیم آتلیه عکس گرفتیم و فقط با همراهیِ پدر و مادرا و خواهر و برادرامون رفتیم خونۀ خودمون. قبل از روزِ عقد امیحیی اومد تیپِ روزِ عقد رو نشونم بده. دیدم مانتو و شلوارِ پوشیده و بلندِ سفیدی تنشه و روسریِ ساتنِ سفیدی که با گیرۀ قشنگی سفت و محکم و لبنانی بسته شده و روسری هم بلنده و تا کمر رو پوشونده. ساقِ دستِ سفید هم داره و ساعت روی ساق بسته شده، جورابِ سفید و پوشیده، کفشهای سفیدِ پاشنهکوتاهی که تقتق نداشته باشه و در نهایت روی همه چادرسفیدِ عقد. خودش با لبخند بهم گفت مادرم و مادرت کلی دعوام کردن که چرا چادرِ عروسی رو کِش انداختی! اما من میخوام حجابم سفت و محکم باشه و اِنقلتی توش نباشه. تو نظرت چیه؟
من؟ من امیحیی رو دوست دارم... امیحیی دیگه بخشی از جان و تنِ منه... ناموسِ منه... همراه و شریک و همتیمیِ منه... دنیا و آخرتِ منه...
دقت کنید! خیلی دقت کنید!
من نگاهِ بالا به پایین به امیحیی ندارم!
من نگاهِ من مسلمونترم و امیحیی رو باید اصلاح کنم ندارم!
من نگاهِ ایمانِ من قویتره و امیحیی ضعیفتر بهش ندارم!
نه!
امیحیی منم! من، امیحیی! کمالِ امیحیی، کمالِ منه! رشدِ من، رشدِ امیحییست! ما تو یه تیمیم! اون ببره، من بُردم! من ببازم، اون باخته!
نگاه؛ نگاهِ خیرخواهیه... نگاهِ دلسوزیه... نگاهِ محبته... نگاهِ نگرانیه... نگاهِ بهترین خواستنه برای عزیزترین...
تو چون امیحییِ منی باید بهترینها برات اتفاق بیفته...
گفتم واقعا دوست داری انقلتی تو حجابت نباشه؟
گفت معلومه! چطور؟
گفتم حجابت الآن کامله ها! 20ی! پوشیده و آراسته! بدونِ یک قلم آرایش حتی! اما اگه جلوی چادرت رو هم تا کمر بدوزی، به نظرم اُولی رو رعایت کردی... اونی که ازت توقع نبوده، اما خودت حواست جمع بوده... اونی که وظیفت نبوده، اما به احترامِ عشقت(خدا) کردی... اینم واسه این گفتم چون چادرِ خدمتت تو حرم رو تا کمر جلوش و بستی و یه وقتی دستات باز باشه و چادرت و نگرفته باشی، جلوی چادرت خود به خود پوشیده است... اگه روزِ عقد و عروسیتم شبیهِ وقتی باشی که تو حرمِ امام رضایی، به نظرم بهترینه :)
امیحیی خوشحال شد... حتی چشمهاش پر از اشک شد... چون یادش آورده بودم کنیز و خادمۀ امام رضاجانمونه... عروسیِ کنیزِ امام رضاجان باید فرق داشته باشه با بقیه... جلوی چادرش رو تا کمر چرخ کرد و دوخت...
خیلی دعوامون کردن... مادرا خیلی مقابله کردن... روزِ جشن کلا سوژۀ استهزای عدهای بودیم... ولی همهش فدای لبخندِ امام رضاجان...
چه دلتنگ بشه امیحیی با این بند... تا قبل از اومدنمون به اینجا هفتهای یه روز کنیزِ امام رضاجان بود... البته که کلِ ایران هر نفس خادم و خادمۀ امام رضاجانان... ما همه رعیتِ امامالرئوفیم... اما خدمت در حرمِ آقا هم لطفِ دیگهای داره... از وقتی هم اومدیم اینجا، روزای چهارشنبهش و نذرِ امام رضاجان کرده و به نیتِ کنیزیِ آقا، همسری و مادری و خانومی میکنه... خدا ازت قبول کنه خانوم... حلال کن که از حرم دورت کردم... الهی بعد از 120 سال عمرِ باعزت، تو بهشت همنشینِ امام رضاجانمون باشی و شفیعِ منِ روسیاه...
امرِ به معروف و نهی از منکر همینه! چرا سختش میکنید؟!
امر به معروف و نهی از منکر یعنی بیتفاوت نباشی به اونی که تو اداره داره رشوه میگیره اما همتیمیِ تویه... همتیمیِ تویه چون رشوه گرفتنِ اون، بابِ بیعدالتی رو باز میکنه... بابِ بیعدالتی باز شه، کار و بارِ جوونا به مشکل میخوره... کار و بار به مشکل بخوره، جیبا خالی میشه... تو و اون با هم زمین میخورین! تو بیا تا قیامت خودت و شرحهشرحه کن بگو دولت! بگو حکومت! بگو تورم زیرِ سرِ ایناست! بگو گرونی و این بدآوردنای اقتصادیِ دستِ دولته! بگو روحانی و رئیسی! بگو! ولی منم تا قیامت میگم زیرِ سرِ من و توییه که بیتفاوتیم! بیبخاریم! نمیفهمیم این کشتی سوراخ شه، همه با هم زیرِ آب میریم...
شما تو خونواده و فامیل امر به معروف و نهی از منکر نمیکنی؟! بعد اسمِ خودتم گذاشتی دلسوز؟! بقیه هم همینن! مردمِ جامعه و روستا و شهر و محله و کشورتم خانوادهان! برگرد و این بند و نسبت به عموم مردم در سرتاسرِ دنیا بخون... اونوقت میفهمی روزِ قدس به ما چه! سوریه و لبنان به ما چه! اون دخترِ مسلمانی که تو فرانسه کتک خورده و از تحصیل محروم شده به ما چه! اون زنی که لخت و عریان تو قلبِ آمریکا گذاشتنش تو ویترین تا بفروشنش به ما چه! دخترای افغانستان که از تحصیل محروم شدن به ما چه!
اصلِ حرف:
با حجاب بررسی کنیم در حالی که مسأله حجاب نیست! حجاب یکی از کوچکترین و راحتترین زیرشاخههای مسألۀ اصلیه! ولی باشه! با حجاب شروع کنیم که منشأ خیر شده و ما رو به این موضوع کشونده؛
شما تذکرِ لسانی نمیتونی بدی؟ میترسی؟ براش تبصره و فتوا داری؟ باشه! به جاش چه کاری میکنی که بیتفاوت نباشی؟ نق میزنی و منفیبافی رو رواج میدی یا... شده روزی دو_سه بار زنگ بزنی 110 و ازشون درخواست کنی به وضعِ حجاب رسیدگی کنن چون چشمِ امیدِ ما برای آرامش داشتن اول خداست و دوم اونا؟ شده زنگ بزنی 197 و درخواست کنی نیروی انتظامی با تمامِ قوا و با بهترین شیوههای مستمر و بلندمدت که حتی خودمون میتونیم پیشنهاد هم بدیم، برای بیحجابی اقدام کنه؟ رفتی مسجدِ محله با امام جماعت و بسیجش حرف بزنی که برای مسألۀ حجاب کاری کنن؟ برای دخترانِ جوانِ محله برنامهای داشته باشن؟ برای پسرها طرحی بریزن که بیتفاوت نباشن؟ تا حالا شمارۀ ارتباطات مردمیِ قوهها رو گرفتی؟ به جِد ازشون درخواست کردی باید برای وضعِ حجاب برنامه داشته باشن؟ دوست و فامیل و آشنا و همکارت و برای این مطالبه و همگانی شدنش مجاب کردی؟ یا ترسیدی از حرف زدن در موردش؟ شده تا حالا بری حراستِ اداره و بگی من از شما توقع دارم به حجاب و پوششِ کارمندها توجه کنی و نذاری خلافِ قانون اتفاق بیفته؟ یا گفتی من یه نفرم که! یه دست صدا نداره؟! 162 رو تا حالا گرفتی؟ بابتِ برنامهای که فرهنگسازیِ بلندمدت و مستمر داره ازش تشکر کردی؟ بابتِ برنامهای که زیرساختهای بدی داره و در لایههای زیرین داره ضدِ خانواده فرهنگسازی میکنه توبیخش کردی و بگی من یه مخاطب! مطالبه دارم احترامم حفظ شه! مطالبه دارم وقت میذارم میشینم پای تلویزیون، فیلم و برنامهای در شأنِ شعورم ببینم! شده پیشنهاد بدید؟ براش طرحِ فیلمنامه بنویسید یا برنامهسازی کنید و براش بفرستید؟ یا فقط کانال کانال کردید و بعد گفتین این که هیچی نداره؟! یا نقد دارید چرا باز یوسفِ پیامبر و مختارنامه پخش میکنه؟!
مسأله حجاب نیست! مسأله بیتفاوت نبودنه! مسأله خودِ خودِ خودِ امر به معروف و نهی از منکره! در همهچیز! در همهچیز! اینکه شما ببینی تا دو ایستگاه اطرافِ خونهتون، دستگاهِ شارژِ منکارت نیست، و باید برید مغازهای که منکارت براتون شارژ میکنه اما دو هزار تومن هم میکشه روش برای خودش، اما فقط نق بزنی و دولت و حکومت رو مقصر بدونی و نری زنگ بزنی شهرداری که براتون یه دستگاهِ منکارت بذاره، این یعنی امر به معروف و نهی از منکر نکردی! این یعنی بیتفاوت بودی! وَ خدا تا قومی خودش نخواد تغییر کنه رو تغییر نمیده! آیه قرآنش رو جستجو کنید! میخوام این پست منجر به دیدنِ از نوعِ نگاه کردن شه... منجر به شنیدنِ از نوعِ گوش دادن شه... لقمۀ آماده زود فراموش میشه... میخوام بگذار پاهایم، نرمیِ شنهای ساحل را لمس کند باشه... بشنویم یاد نمیگیریم، اما انجام بدیم چرا! یاد میگیریم و میتونیم یاد بدیم! شهید محمود تقیپور، رفته بود قم، قم که آب و هواش خشکه... تو کوچهای که خونهشون بوده تو همون چند سالی که بوده، کلی تحول اتفاق میافتاده! زنگ زده شهرداری که ما تا دو تا خیابون عابربانک نداریم... عابربانک زدن! لبۀ کلِ کوچه رو درخت کاشته... درختِ میوهدار... همسایههاش رو مجاب کرده پا به پای هم جلوی خونههاشون رو باغچه بزنن... کوچه رو سبز و آباد کرده... خیابونِ روبروشون پلِ عابرِ پیاده نداشته... هی زنگ، زنگ، زنگ که برامون پل بزنین... پل میزنن... صدای بلندگوی مسجد خیلی زیاد بوده و دیده برخی همسایهها که اهلِ نماز و مسجد نیستن، در آزارن و دارن به مسجدیها فحش میدن، میره با هیئت امنای مسجد حرف میزنه که صدای بلندگو رو پایین بیارین اینا که اهلِ مسجد نیستن آزار نبینن... اینا چیه؟ امر به معروف و نهی از منکر! بدونِ هیچ تبصره و فتوایی! بدونِ اینکه بگه من که یک نفرم! یه دست صدا نداره! واقعا برخی که اینقدر توی تبصرهها و شرایط و فتواهای امر به معروف و نهی از منکر تبحر دارن، تو همۀ مسائلِ شرعیِ دیگه هم متبحرن؟! یا فقط اینه؟! مثلا رفتین تبصرۀ افطار کردن بعد از اتمامِ اذان یا همون بدوِ اذان رو هم دربیارین یا نه! تو مهمونی و دورهمی تا تهِ اذان صبر میکنین که دینداری به اکمال برسه(!) و فقط سرِ امر به معروف و نهی از منکر اینقدر محتاطین؟!
نمونه راهکار:
مسأله حجاب نیست، اما چون از حجاب دغدغهها بیدار شد، با همین حجاب هم نمونه کار کنیم؛ امر به معروف و نهی از منکر ِ حجاب در حد زبانی هم باید باشه! کسی منکرِ تبصرهها و فتواها نمیشه! قولِ لیّن رو در کلیپ دیدیم... زمانِ کمش رو دیدیم... حفظِ حرمتِ طرفِ مقابل رعایت شده... نتیجه هم نداد، ولی چه اهمیتی داره؟ ما مأمور به انجامِ وظیفهایم! گرچه با بررسیِ تاریخ، قطعا متوجه میشیم با کارِ مستمر و بلندمدت، نتیجه هم خواهد داد. با خلوص و خیرخواهی که انشاءالله حتما!
من پیشنهاد میکنم یکسری جمله و جوابِ کلیشهای رو برای خودتون بنویسید و حفظ کنید. اونا رو در امر به معروف و نهی از منکرِ مسألۀ حجاب به کار ببرید. چند تا حدیث حفظ کنید. برای شروع یک ساعت در هفته رو با چند نفر همفکر برید بیرون و بسم الله بگید و با این تفکر که ما همه تو یک کشتی هستیم و بااااااااید خیرخواهِ هم باشیم شروع کنید. بگید و برید. درگیر شدن، از خودتون مراقبت کنید و معطل نکنید، برید. کلیپ ببینید و یاد بگیرید. مسأله حجاب نیست! مسأله خودِ خودِ خودِ بیتفاوت نبودنه! امر به معروف و نهی از منکره! تنها هدف و دغدغۀ امام حسین علیه السلام از خونینترین قیامِ تاریخِ بشریته... اگر یک نفر از خونهش میومد بیرون و میگفت نکن! به خدا کسی جرأت نمیکرد درِ خونۀ دخترِ پیغمبر رو آتش بزنه... یک نفر جرأت میکرد و تو مسجد بلند میشد میگفت این همونه که روزِ غدیر دستش تو دستِ پیامبر بود، کسی جرأت نمیکرد ریسمان به گردنِ امیرالمؤمنین بندازه... یک نفر جرأت کنه و تو اداره گزارشِ رشوهگیری و پارتیبازیِ رؤسا رو برای قوۀ قضائیه بفرسته، این مسیر به مرور مسدود خواهد شد... این یک نفرها... یک نفرها... یک نفرها... روی هم میشه یه سپاه!
شعارِ من قاسم سلیمانیام به مجازی نوشتن و پروفایل گذاشتن و شعار دادن راحته! به عمل باید قاسم سلیمانی شیم! من قاسم سلیمانی... تو قاسم سلیمانی... وبلاگِ بغلی قاسم سلیمانی... یه لشکر قاسم سلیمانی...
مسأله حجاب نیست؛ مسأله بیتفاوت نبودنه! مسأله خودِ خودِ خودِ امر به معروف و نهی از منکره!
دعوت به بررسی:
شما رو به چالش دعوت نمیکنم! شما رو به پویش دعوت نمیکنم! همۀ شما رو به بررسی دعوت میکنم! اجباری هم نیست، به هر حال شاید این دغدغۀ من باشه و شما نه، قابلِ درکه. اما هرکس به این نتیجه رسید که بله! این دغدغۀ مهم و آیندهسازیه، بسم الله! هر کس هم در حیطۀ تخصصیِ خودش راهگشا باشه؛ مثلا برادرِ سربازِ ما که فعلا کرکره رو کشیده پایین و من و از پستهای طولانی محروم کرده :( بیاد منبر بره امر به معروف و نهی از منکر رو از منظرِ احادیث بررسی کنه یا همین تبصرهها و فتواهای بابشده رو بررسی کنه که سد و مانعِ این مهم هستن... مثلا برادرم شنگولالعلما ما رو محضرِ قرآن ببرن با این موضوع... برادرم آقای مرآت این مسأله رو در دلِ تجریباتشون و حوادث بررسی کنن... از خواهرانِ معزّز، خانم دزیره امر به معروف و نهی از منکر رو در دو کتابی که تا حالا مدیریت کردن خوانشش رو بررسی کنن و از دلِ اون کتابها روش یا نمونه بدن... خانم یاسمن از دیدگاهِ ادبی بررسی کنن و ببینن تو بزرگانِ ادبیمون آیا این مسأله بوده یا نه... خصوصا که سلبریتیها دارن این امر رو دینی جلوه میدن و از فرهنگِ ایرانی تفکیک میکنن و اون رو تحمیلشده به ایرانیها میدونن... خانم میخک جایگاهِ این امر رو در آموزش و پرورش یا کتابای درسی به ما بگن...
مابقیِ بزرگوارانی که اسم نبردم عقب نشینن، مثال زدم! هر کس در حیطۀ تخصصیِ خودش... یکی بیاد بگه تو ادارۀ دولتی میشه برای این امر چطور گام برداشت؟ یکی بیاد تئوری و فلسفیِ این مسأله رو بررسی کنه... خانمهای خونهدار از منظرِ خودشون... دخترانِ دانشجو و طلبه در حیطۀ خودشون... دانشآموزان همینطور... حتی اونی که مخالفه بیاد منطقی بنویسه به چه دلایلی مخالفِ امر به معروف و نهی از منکره... اونی که تخصص بینالملل داره با رفرنسهای معتبر، جایگاه امر به معروف و نهی از منکر رو در کشورهای غربی بگه... اونی که پزشکی خونده بررسی کنه ببینه این امر آثارِ مادی هم داره یا نه... روی روح و روان و جسم اثر میذاره یا نه... واقعاِ واقعا تهِ این ماجرا خیرخواهی و دلسوزی دیده میشه یا نه... هرکس در حیطۀ خودش.
هدیه:
حالا که این پستِ طولانی رو خوندین و موضوعِ خشک و زمخت و دافعهدارِ امر به معروف و نهی از منکر رو تاب آوردید، باید ازتون تشکر کنم :) برای تشکر هم یک حدیث میخوام به شما هدیه بدم... یک حدیث که برای خودم روشنکنندۀ راه و استقامتدهنده است... انشاءالله برای شما هم باشه... تقدیم به شما؛
نهج البلاغه حکمت ۳۷۴: وَمَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا... تموووووووومِ کارای خوب... وَالْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللّه... جهاد تو راهِ خدا... عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ... در مقابلِ امر به معروف و نهی از منکر... إِلاَّ کَنـَفْثَةٍ فِی بَحْـرٍ لُـجِّیٍّ... مثلِ آبِ دهانه... برابرِ دریای پهناور!
علیعلی