پول نیاز داریم؟ 

خونه؟

ماشین؟

زن؟

شوهر؟

بچه؟

تحصیلات؟

اعتبار؟

خانواده؟

دوست و رفیق و همدم؟

کربلا؟

اربعین؟

معنویت؟

باشه! اینا رو بخوایم... بخوایم تو تقدیرِ یک سالِ پیشِ رومون بنویسن... هیچ اشکالی هم نداره، قشنگ بریم به خدا بگیم. بگیم آی خداجان! ما اینا رو می‌خوایم. بی هیچ خجالتی. چطور گردنمون و کج می‌کنیم پیشِ مدیرمون که وام می‌خوایم؟ همون و جلو خدا کج کنیم و ازش اعتبار و ثروتی بخوایم که خودمون وام‌دهندۀ بی‌منت باشیم... هیچ ایرادی نداره، خدا خوشحالم می‌شه... به جانِ یحیی بچه‌م قسم می‌خورم، خدا خوشحالم می‌شه رفتی پیشِ خودش اینا رو خواستی... 

ولی ببین! کمه! خییییییییییلی کمه! اصلا همه‌ش رو روی هم بخوای با میلیاردمیلیارد پول، باز من به جانِ یحیی بچه‌م قسم می‌خورم کمه! 

امشب، شبِ تقدیره! حیفه کم بخوایم! حیفه! حیفه! خیلی حیفه! 

امشب، شبِ کم خواستن نیست! 

من دارم زن و بچه‌م و می‌برم شهر که بریم مسجد، که بریم تو جمعیت، که خدا رو به اشکا و دعاها و آبروی جمعیت و زن و بچه‌م قسم بدم... که دست بذارم رو سرِ یحیی و خدا رو به بچه‌م قسم بدم... که پرِ چادرِ خانومم و بگیرم تو دستم و خدا رو به نجابتِ همسرم قسم بدم... که دست بذارم رو گونۀ لطیفِ دخترم و خدا رو به دخترم قسم بدم... که دستای کوچیکِ پسرم و بگیرم تو قنوتم و خدا رو به قنوتِ پسرم قسم بدم که من و خونواده‌م و جزوِ سیصد و سیزده تا بنویسه و تا زنده‌ایم ظهور و قیام و حکومتش رو بچشیم... 

من به این دعا نه می‌خندم... نه دلسردم... نه شک دارم! من کاری ندارم 313 تا نوشته شدن یا نه! من میرم از خدا بخوام پنج نفر از اون 313 تا من و خونواده‌م باشیم... ولی باز کمه! به خودِ خدا که کمه! اصلا در شأنِ خدا نیست این‌قدر کم ازش خواستن! 

میرم که بخوام قدرِ من و خونواده‌م و فامیلم و دوستام و رفقام و همسایه‌هام و آشناهام و شما رفقای وبلاگیم و همکارام و هم‌شهری‌هام تو اون لیست جا باز کنه... من به این دعا نه می‌خندم... نه دلسردم... نه شک دارم! 

این انقلاب سرِ جاشه! تا قیامِ قیامت، جمهوریِ اسلامیِ ایران و انقلابِ خمینی سرِ جاشه و تکون نمی‌خوره. ولی آدما تو این 44 سال خیلی تکون خوردن...! انقلاب هی موج زد... هی یه مشت زباله ریخت بیرون... هی موج زد... هی یه مشت زباله ریخت بیرون... 

تو این 44 سال دیدیم گاهی تو این موج زدنا یه کسایی با زباله‌ها ریخته شدن بیرون که فکرشم نمی‌کردیم... این ترسناکه! واسه این تیکه‌ش می‌گم حیفه! ما تا اینجا به هر جون کندنی بود... زیرِ سایۀ این عَلَم موندیم... که همینم از دعای امام زمانه... حیفه... به خدا حیفه موجِ بعدی ما باشیم... نعوذ بالله... نعوذ بالله... 

عاقبت بخیری چیه؟ چسبیدن به امام زمان ارواحنا فداه! تمام! 

ماشین می‌خوایم؟ بچسبون به امام زمان... خدایا! بحقِ اول مظلومِ عالم به ما ماشینی عطا کن که مَرکبِ راهِ ظهور باشه و ماشینِ اجرای اوامرِ امام زمان ارواحنا فداه... 

خونه می‌خوایم؟ بچسبون به امام زمان... خدایا! بحق نفس‌نفس زدن‌های علی میانۀ جنگ و جهاد، خونه‌ای به ما عطا کن که خونۀ فخرِ اهلِ بیت باشه و سفره‌دارِ جشنِ ظهور و برنامه‌ریزی‌های قیام و حکومتِ امام زمان ارواحنا فداه... 

زن و شوهر و بچه می‌خوایم؟ بچسبون به امام زمان... خدایا! بحق اولادِ علی ازدواج و فرزندآوریِ ما رو میسر کن که عائلۀ امام زمان رو گسترش بدیم و سرباز براش تربیت کنیم و تشکیلات براش راه بندازیم... 

تحصیلات می‌خوایم؟ بچسبون به امام زمان... خدایا! بحقِ قرآنِ ناطقِِ شب‌های قدر، ما رو در مسیرِ تحصیلی بهترین اولین قرار بده که تودل‌خالی‌کُنِ دانشجوها و استادهای سکولار و لامذهبی باشیم و فخرِ امام زمان و انقلاب... ما رو متخصص و عالِم بفرما که سربازِ متخصص و عالِمِ سپاهِ امام زمان باشیم... 

پول می‌خوایم؟ بچسبون به امام زمان... خدایا! به عزت و آبروی امیرالمؤمنین قسم، به ما ثروت و صولتِ سلیمانی عطا کن که محتاجِ خلق نباشیم و اقتصاد رو با قدرت زیرِ سلطۀ مؤمنین و مؤمنات بیاریم و همون پولِ عطاییِ خودت رو در راهِ خودت و ظهور و قیامِ امام زمان در چرخه بندازیم... 

کار می‌خوایم؟ بچسبون به امام زمان... خدایا! به عرق ریختن‌های امیرالمؤمنین در نخلستان‌های کوفه و مدینه، ما رو به شغلی شاغل بفرما که نیازِ جامعۀ مسلمین باشه و متخصص و متعهد، خیررسانِ خَلقت باشیم و یه مُهرۀ مؤثر و مفید برای ظهور و قیام و حکومتِ مهدوی... 

کم نخوایم! کم نخوایم! کم نخوایم! نه بخندین... نه دلسرد باشین... نه شک کنید! 

خدایی که یک ماه بند و بساط پهن کرده... شیطان غل و زنجیر کرده... بارِ عام داده... گلچین نکرده... خودش به هزار ترفند و دعا صدا زده... به خدا کسرِ شأنشه ازش کم بخوایم! بدِ بدِ بدِ عالم هم بودیم، امشب پیشِ خودش سر کج کنیم... بگیم هرچی بودیم، هر کار کردیم، تا هر کجا ازت دور شدیم، امشب برگشتیم پیشِ خودت... این من و این خودت... من و بخر... ما رو بخر... درهم بخر که سخت پریشان و درهمیم... من نمی‌دونم خدا! من خراب... من گندیده... من گندزده... من هرچی! من و بخر و برای امام زمان تربیت کن... اصلا من و بسپار به ایشون... بگو من و تربیت کنن... برای خودت... برای خودشون... من از پسِ خودم برنمیام... اومدم دربست خودم و بسپارم به خودت و صفر تا صدِ زندگیم و حواله کنم به خودت... من این‌قدر از عمرم رفته... تو خانواده‌م این گند و زدم... تو درسم این گند و زدم... تو کارم این گند و زدم... هر ور و نگاه کنی یه گندی زدم... دنیا بهم سخت گرفته و من به خودم پیچیدم... بیخودی فکر کردم بلدم... بیخودی منم منم من و گرفته بود... خراب کردم و رونده و مونده برگشتم پیشِ خودت... تمامِ من دستِ خودت... برام امشب اونی رو بنویس که رضای خودته و رضای من... تو راضی و من راضی... آی خدا! من را به جبر هم که شده... به جبر هم که شده... به جبر هم که شده سر به راه کن... حیفه بمیرم... حیفه بمیرم... حیفه بمیرم... حیفه به جای همسایگیِ امام رضا تو بهشت، هم‌نشینِ جهنمی‌ها بشم... حیفِ به جای کلاسِ درسِ امام علی تو بهشت، جایی باشم که صدای عذابِ خوارج به گوشم می‌رسه و شاید قیافۀ نحسشون رو هم دیدم... حیفه به جای زیارتِ روی ماهِ اباعبدالله... آخ که حیفه! حیفه! خدا ما اربعینی‌هاتیم... ما گریه‌کن‌های حسینتیم... خدا رسول‌الله ما رو می‌شناسن... ما همون بیابون‌گردای آبله‌پای در به دریم که حسین حسین‌گویان عمود به عمود شیدا و واله تا کربلا پرواز می‌کنیم... این اربعین رو با امام زمان برای ما بنویس... این اربعین رو در ظهور بنویس... این اربعین ما رو جزوِ لشکرِ امام زمان بنویس... این اربعین رو با سیدعلی خامنه‌ای بنویس... خدا حیفت بیاد ما امام‌ندیده بمیریم... حیفت بیاد ما امام‌ندیده‌های قحطی‌زده که تا اینجا به لطفِ دعا و آهِ همون امام، هنوز زیرِ این عَلَم موندیم، امام‌ندیده و مستجاب‌نشده از دنیا بریم... خدا حیفت بیاد مریضامون و شفا ندی که اونام تو نمازِ آزادیِ قدس باشن... خدا ما گند زدیم ولی شما درستش کن... یا کریم الصفح! حیفت بیاد روزِ جزا مادرمون با دو تا دستِ بریده بیاد محشر و ما جزوِ مطرودها و سرشکسته‌ها باشیم... 

یا صاحب الزمان! از شما مدد! 

من هرچی فکر می‌کنم کمه! حیفه! آقای امشبِ ما شمایی... آقای نفس به نفسِ ما شمایی... پروندۀ ما امشب دستِ شما می‌رسه... الهی سالِ گذشته رو خدا پاک کرده باشه و حتی فرشته‌هاشم ندیده باشن... یک سالِ پیشِ روی ما رو شما بنویس... یا ابانا! استغفر لنا... شما ما رو از خودت بنویس... آقا ما رو سربازِ خودت بنویس... گردن‌شکستۀ خودت بنویس... ما رو برای خودت بنویس... بنویس شاگردبنّا مِنّا اهل البیت... خونواده‌ش؛ مِنّا اهل البیت... رفقا و دوستان و همکاراش و آشناهاش و هم‌قلم‌های وبلاگیش مِنّا اهل البیت... بعد ما یاغی‌های طغیان‌گرِ خسران‌دیده رو زیرِ بال و پرِ خودت بگیر مولا... یا ابانا! استغفر لنا... 

من به این امید، نه می‌خندم... نه دلسردم... نه شک دارم! 

 

علی‌علی