1. روایات و احادیثی که به زیارتِ اربعین تأکید دارن رو دیدید؟ تفاسیرِ این روایات و احادیث رو چطور؟ سیرِ سخنرانیهایی که دربارۀ سفرِ زیارتیِ اربعینه تا حالا گوش دادید؟ مشخصا استاد پناهیان رو مثلا؟ اون سه روز پیادهروی رو از نجف تا کربلا... تا حالا به ابعادش دقت کردین؟ نشستین مشّایه رو خوب تحلیل کنین؟ احیانا به گوشتون خورده که خانوادگی یا گروهی ثوابِ این زیارت بیشتره؟ رشد و برکتش افزونتره؟ اثرگذاریش عمیقتره؟
2. نمازِ فُرادا مقرّبتره یا جماعت؟ نمازِ مجرد یا متأهل؟ فلسفۀ نماز جمعه رو تا حالا مطالعه کردین؟ پشتوانۀ سیاسیِ راهپیماییها رو چطور؟ خصوصا راهپیماییِ روزِ قدس. چرا خانواده برای خدا اینقدر مقدسه؟ چرا پدر یا شوهر یا پسر، اجرِ کار کردنش برای خونواده برابر با اجرِ مجاهدِ فی سبیل الله هست؟ فیلمِ مریمِ مقدس رو یادتونه؟ سربازِ پادشاهه که زنش مهتاب کرامتی بود و یه دخترِ مریض داشت یادتونه؟ مؤمن نبود... به بانومریم اعتقادی نداشت... سربازِ کفر بود... اما چون دغدغۀ خانوادهش و داشت، یادتونه بانومریم بهش چی گفتن؟ فرمودن این عشقت به خونوادهت یه روز نجاتت میده! من ایمانِ قلبی دارم، اون مردی که خدایی نکرده باور و اعتقاداتِ درستی نداره... اصلا انقلابی و ولایی نیست... خدایی نکرده اهلِ نماز و روزه و امام حسین علیه السلام نیست... ولی از خودش و خواستههاش و آرزوهاش و رؤیاهاش زده و داره برای خانوادهش، زنش، بچهش، مادر و خواهرش کار میکنه که اونا تو سختی نباشن، اونم یه روز صدقهسرِ این از خود گذاشتن برای دیگران نجات پیدا میکنه... اردو جهادی چرا سختِ شیرینِ اثرگذارِ ماندگاره؟ چرا شکستخوردههای زن، زندگی، آزادی حتی یه تپه رو نتونستن فتح کنن؟
3. اربعینیها میدونن؛ اون سه روزِ مشّایه تو جاده که راه میری بعضی جوونها یا پیرها، مردها یا زنها رو میبینی که یه کوله انداختن پشتشون و یه عَلَم گرفتن دستشون و یکّه و تنها دارن از کنارۀ جاده میرن. من بارها دیدم که وقتی اینا از کنارمون رد میشن، آه از نهادِ دخترا (سؤال نشه چرا دخترا! قدیمیترها میدونن چون اغلب کاروانهای دخترها رو سفر میبرم) برمیاد که خوش به حالشون! تو حالِ خودشونن... کِیفی میکنن با آقا! خلوتی دارن...
راست هم میگن! خلوتی دارن با خدای خودشون... با اربابِ خودشون... اما...
4. تو اون سه روزِ مشّایه وقتی با کاروان یا گروه میریم؛ شرایط و قوانینی وجود داره:
توقفها ساعت داره و ستونِ مشخص... کسی حقِ بیاجازه جدا شدن از گروه رو نداره... تکروی نداریم، صبحانه، ناهار، شام باید با توقفِ گروهی باشه... سرویس بهداشتی جز در مواردِ ضروری باید هماهنگ با گروه باشه... همه باید دنبالِ گروهدار حرکت کنن... توصیههای پزشکی باید رعایت شه چون اگه یکی از پا بیفته، همۀ گروه رو از پا انداخته... تو این سفر همیشه خیّرینِ مالی یا جهادگرِ مالی داریم، ینی کسانی که خدا لایقِ آزمونِ سختِ ثروت دونسته اونها رو، اونها هم با شُکرِ عملی خوب از پسِ این آزمونِ سخت براومدن. یا اینقدری داشتن که هم خودشون بیان، هم چند تای دیگه رو تقبل کنن، یا تقبل کردن هزینۀ سفرنرفتهها یا مشتاقانی رو بدن که خودشون نداشتن و اونها رو نایبالزیارۀ خودشون میفرستن... همهچیز اینجا گروهیه؛ استراحت، خواب، خوراک، درمان، زیارت، خرید، دنبالِ گشمدهها گشتن، همهچیز... حتی انفرادیها هم باید در دلِ جمع باشه، مثلا میخوای دعای عهدِ سحرگاهت و تنهایی گوش بدی، هندزفری میذاری و آخرای گروه و یواشیواش راه میای، اما با گروه... مثلا عادت داری حمامهای طولانی و یکساعته بری اما به خاطرِ گروه تو یه ربع حمام میکنی که به نفرِ بعدی هم برسه و سرِ زمانِ مقرّر بتونین حرکت کنین... وحدت در کثرت... کثرت در وحدت... تعامل اینجا پررنگه... آدمهایی که تا چند روز پیش هم و نمیشناختن، حالا برای هم غذا میگیرن... کولۀ هم و نگه میدارن... پاهای زخمی و خونی و تاولزدۀ هم و ماساژ میدن... به خاطرِ هم صبر میکنن... کنارِ هم رشد میکنن... برای سفرِ اربعین یار جمع میکنن... استوری میذارن... پُست میذارن... کامنت میذارن... به این و اون تلفن میزنن... حسابی شلوغش میکنن...
5. ید الله مع؟... جماعت!
6. همیشه تو گروههای اربعین سه دسته آدم داریم:
یه دسته رو بهشون میگیم تندپا... شنیدم که بچههای زائر چیزای دیگهم بهشون میگن... ولی من با این حُسنِ ظن که طبعشونه و دستِ خودشون نیست، بهشون میگم تندپا!
اینا دوست دارن مسیر رو یهروزه برن... دوست دارن زودتر برسن کربلا... بیشتر برن زیارت... واقعا هم توانش رو دارن... از توقفِ زیاد حوصلهشون سر میره... از کند رفتن عصبی میشن... همیشه از گروهدار و پرچمِ گروه جلو میزنن و چون زودتر میرسن به عمودِ قرار، باید کلی ساعت منتظر بشینن... پس اعصابشون دو برابر خراب میشه... به خاطرِ جوّ معنوی فضا تا حدّ ممکن به کندپاها چیزی نمیگن، اما قیافهشون داد میزنه! اینا منبعِ اضطراب و استرس و خودخوری و دلسردی و استهلاکِ بچههای کندپا هستن... خصوصا اگه بیماری داشته باشیم و گروه باید برای مراعاتِ اون، کندتر از پای کندپاها هم حرکت کنه... من دیدم این دسته چه فشارِ روحی و روانیای به گروه وارد میکنن!
یه دسته برعکسِ اینها، گروهِ کندپا هستن... شنیدم که بچههای زائر چیزای دیگهم بهشون میگن... ولی من با این حُسنِ ظن که طبعشونه و دستِ خودشون نیست، بهشون میگم کندپا!
اینا بیخیالن... به خودشون سختی نمیدن... زمان براشون مهم نیست... دوست دارن موکب به موکب توقف کنن و دستِ رد به هیچ خوراکیای نزنن... استدلال میکنن باید از راه بهره برد... حالا سهروزه برسیم یا ششروزه چه فرقی داره؟!... انصافا برخیشونم واقعا توانِ بیشتری ندارن... اما اینا زودتر خسته میشن! معمولا پاهاشون زودتر تاول میزنه... کتف و کمرشون زودتر میگیره... زودتر از پا میفتن و یه گروه رو از پا میندازن... چون پرهیزِ غذایی ندارن، زودتر هم دچارِ بیماری میشن... باز یه گروه و از پا میندازن... اینا به شدت برای گروهِ تندپا عصبیکننده و چالشبرانگیزن و گروهدار همیشه باید هوادارِ عقبِ گروه باشه که یه وقت اینا جا نمونن...!
وَ دستۀ آخر، همیشه تعدادِ قلیل و گمنامی هستن که من بهشون میگم مؤمنات! نشنیدم تا حالا زائرا چیز دیگه صداشون کنن...
اینا مخلوطی از کندپاها و تندپاهایی هستن که یا به خودشون کمی سختی میدن و سعی میکنن به تندپاها نزدیک شن... یا خودشون رو به صبر میزنن و سعی میکنن به کندپاها نزدیک شن... اینا همیشه دقیق و درست پشتِ سرِ گروهدار حرکت میکنن که با سنجشِ وضعیتِ کلِ گروه داره حرکت میکنه... نه جلوترن... نه عقبترن! نه زود میرسن... نه جا میمونن... نه اضطراب میدن... نه روی اعصاب راه میرن... با گروه میخورن... با گروه میخوابن... با گروه زیارت میکنن... خلوتها و هندزفریهاشونم توی گروهه... همیشه اهلِ کمکن... اینا اغلب بیمار نمیشن... ینی واقعا اثراتِ فیزیکی هم داره! معمولا کمکحالِ گروهدار میشن... وَ سرِ حال و سرِ پا میرسن کربلا...
7. امّیحیی() جمعه آزمونِ سختی داره... با حفظِ سِمَتِ کدخدایی، کدبانوی خونه هم فعلا منم :) واقعا وقت ندارم و نیومدم زیرآبِ تکپرها رو بزنم :) نیومدم کسی رو دلسرد یا از کوره در رفته کنم :)
اومدم تقلّب برسونم :)
8. من چالشِ وبلاگی زیاد دیدم... تو هیچکدوم هم شرکت نکردم... چالشها ظاهرش جماعته، اما باطنش فُراداست! اما چند صفحه بغلتر یه گروه جمع شدن دورِ هم و دارن با هم کتاب میخونن! صرفِ همین کتاب خوندن... وَ البته کتابِ خوب خوندن، دارن کلی کار میکنن! گروهدار دارن... زمانبندی دارن... قانون دارن... آداب دارن... حتی جهادگرِ مالی دارن! خیّرِ اقتصادی دارن... ینی آدمایی که لایقِ آزمونِ سختِ ثروت بودن و دارن شُکرِ عملی میکنن و شدن حامیِ یه جمعِ بابرکت...
برکتش تو همین با هم بودنشه... فُراداش نکنین... تندپا و کندپا نشین... همه انشاءالله یهدست شیم؛ المؤمنین و المؤمنات :)
9. شلوغش کنید! یار جمع کنید! به دمی... یا دِرَمی... یا قدمی... یا قلمی...
10. چهل نفره رسیدن به کربلا میدونین چه شکلیه؟ همه با هم اشکاشون میریزه وقتِ دیدنِ گنبد... چهل نفر با هم زانوهاشون شُل میشه و به ادب زانو میزنن برابرِ آقا... چهل نفر دو به دو هم و در آغوش میکشن... به هم چشمروشنی میگن... چهل نفر با هم خستگیها و تاولها و کوفتگیها و کمخوردن و کمخوابیدنها و بیماریها رو تاب آوردن... چهل نفر با هم اجابت شدن...
من ندیدم تا حالا اشکای یه نفر دمِ ورودیِ کربلا، نگاههای دیگران رو به خودش جلب کنه و اونا رو به حسرت بندازه... اما تا دلتون بخواد دیدم که عراقی و ایرانی و خارجیهای دیگه پابهپای چهل نفری که رسیدن کربلا گریه کردن... کنارشون موندن... بدوبدو براشون آب آوردن، چای آوردن... خدا قوت گفتن... اهلاً و سهلاً گفتن... روی ماهِ خاکی و آفتابسوختهشون و بوسیدن... وَ به حالِ خوشِ دستهجمعیشون حسرت خوردن و با ذوق به دیگران نشونشون دادن و برای هم تعریف کردن...
تصور کنید؛ 10 بهمن بهروزشدههای بیان رو باز کنن... ببینن هر سه خط نوشته آرامِ جان!
تصور کنید؛ 10 بهمن ستارههای روشنِ صفحههامون همه نوشته آرامِ جان!
تصوّرشم باشکوهه نه؟ :)
بیان رو موج برداره...
به رهبریِ زنان...
با رمزِ آرامِ جان! :)