سر تشییع شهدای شاهچراغ تو مشهد خیلی دلم سوخت نبودم...

سر تشییع دانیال و حسین هم... رفقا از اونجا زنده برام فیلم می‌فرستادن و شورِ مردم رو نشونم می‌دادن و واقعا حسرت می‌خوردم تو تشییع شهدا نیستم...

تشییع روح‌الله رو که بماند چی به دلم گذشت...

تشییع آرمانِ عزیز رو هم رفقای تهران برام فیلم می‌فرستادن و از حسرت قلبم تیر می‌کشید...

تشییعِ شهیدِ مظلوم رفتن؛ کمترین وظیفۀ به دوشمه... هر چقدر هم دور باشم و توجیهِ قیامت‌پسند داشته باشم، این دل ولی راضی نمی‌شد...

بالاخره دستِ ما هم به دامانِ شهیدی رسید... گرچه از دنیا رفتنِ یک عبد، داغِ سنگینیه برای زمین... ولی خونِ شهید جریان‌ساز و هدایتگره... 

امروز تشییعِ شهید مولوی عبدالواحد ریگی رفتم و بعد از چندین ماه دور از حرم و امامزاده و هیئت و مزار شهید بودن، کنارِ  بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ نفسی تازه کردم...

111 تا شهید هم پریروز به خونه برگشتن... اگه تو شهراتون تشییع شدن، به نیابت از ما هم چند قدمی پشتِ تابوت‌هاشون برید و دعای فرج بخونید...

 

 

|| شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهل یقین است. ||