با یک دست به استادراهنما نامۀ تمدید سنوات را ارسال میکنم؛
با دستی دیگر تندتند روی دکمههای کیبورد میکوبم و پروژۀ کتاب را پیش میبرم؛
دست دیگرم دارد جملات و کلمات کتابِ سفارششدۀ دیگری را بالا و پایین میکند و میآراید؛
آن یکی دستم صبح ساعت هشت وارد کلاس مجازی میشود و شمارۀ 1 را به نشانۀ ورود در قسمت گفتگوی ادوبیکانکت مینویسد و ارسال میکند؛
یک دست دیگر هم دارم که برای روز هیئت دارد فصل سوم چهلحدیث را خلاصهبرداری میکند که ارائۀ دقیقی داشته باشم؛
این یکی دست، پیام داده به آن یکی مدیر که میآیم، فلانشنبه میآیم و دوازده ساعت هم در خدمت شما هستم؛
دست هفتمم دارد مشق مینویسد، مشقهای مربوط به مشاوره را برای بهبود سطح مادی و معنوی زندگی؛
وَ هشتمین دستم نیز تازه از نمایشگاه برگشته و دوز دوم واکسن برکتش را زده و حالا خودش را برای من گرفته و تا دو_سه روزی هم از فیس و افاده در نمیآید!
این پُست را یک هشتدست نوشته در حالی که دستی برای خاراندن سرش نمانده :)