من در یک کار مشترک، با دو گروهِ متفاوت کار میکنم؛
یعنی هر دو گروه یک کار رو انجام میدن، دقیقا عین هم،
اما بسته به زمانبندی، دو گروه هستند،
المانِ هر دو گروه هم در درجۀ اول دینداریه،
یعنی علاوه بر اشتراکِ فعلِ در حالِ انجام،
اشتراکِ عقیده هم دارن و مذهبی و دیندارن،
تنها یک تفاوتِ عمده بینشون وجود داره:
گروهِ اوّل: به شدت به شدت به شدت منظم و بابرنامه و حسابشده هستند و به شدت به شدت به شدت بیاخلاق و تند و از دماغِ فیلافتاده و بدونِ تواضع!
گروه دوم: به شدت به شدت به شدت شلخته و بیبرنامه و هردمبیل هستند و به شدت به شدت به شدت بااخلاق و مؤدب و متواضع و افتاده!
بنا به دلایلی من نوبتی با هر دو کار میکنم، و همیشه برام سؤال پیش میاد چرا این دو خصلت با هم نمیگنجه؟! البته که این خصلتها در انسانهای بزرگ و بزرگوار هست، اما من دارم از بدنه حرف میزنم، بدنه ینی خودم و شما، من و شما که آقا بهجت و علامه آملی و امام و رهبر نیستیم! اگه بودیم الآن یه کارِ گندهتر از وبلاگنویسی برای دنیا و آخرتمون میکردیم! بیخود خودشاخپنداریِ کاذب نداشته باشیم! در بدنه دارم این چیزها رو میسنجم، انگار ظرفِ بزرگِ داشتنِ هر دو کارِ سختیه... کارِ آدمای بزرگه...
الهی که یه روز هر دو رو با هم داشته باشم و داشته باشیم،
اما انتخابِ من کدومه؟
معلومه!
گروهِ اوّل!
ینی از خدامه شرایطی فراهم شه که من کلا با گروهِ اوّل کار کنم!
آدما وقتِ مرگ حرفای مهمشون و میزنن؛ پس نظم مهمتر از اخلاق بوده که امیرالمؤمنین _جانم به فدای خاکِ کفشِ وصلهدارش_ دمِ مرگ وصیت میکنن اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم!
یا یه جورایی به زبانِ شهید چمران: تقوا از تخصص لازمتر است، آن را میپذیرم. اما میگویم آن کس که تخصص ندارد و کاری را میپذیرد، بیتقواست!
پیامبر عزیزِ دل هم با اینکه آقای ابوذر رو از نظر معنوی و اخلاقی خیلی قبول و دوست داشتن، اما به خاطرِ ضعفِ مدیریتی بهش منصبی ندادن!
واقعا هم برای من به شخصه آدمای خوشاخلاقِ مؤدبِ فروتنی که کلِ زندگی رو رو توکل و اخلاصِ خشک و خالی و بیبرنامه و شلخته پیش میبرن غیرقابلِ تحملن!
|| یه گریزی هم بزنین به انتصاباتِ آقای رئیسی که خیلی از انقلابیون(!) بهشون نقد کردن و آبروی هرچی انقلابیه پیش معاندا و منافقا بردن... اولا که اگه شما قدّ ریاست جمهوری حالیت میشد، رئیسجمهور بودی نه یکی که برای رئیسجمهور تز میده! ثانیا تو مو بینی و آقای رئیسی و رهبری پیچش مو! ثالثا گیرم که تو راست میگی! انقد عقلت نمیکشه سکوت کنی آتو دستِ دشمن ندی؟! یا بری یقه خودِ آقای رئیسی رو بگیری و یواشکی به خودش بگی؟! ینی نمیتونستی نامه بدی به نهاد ریاستجمهوری و نشنینی تو بوق و کرنا کنی که انتصاباتش و دوست نداری؟! تو با این فهم و درایتت چرا رئیسجمهور نشدی جداً؟! (!) رابعا خوارج! خوارج! آقا خوارج و بخونین! تو رو جانِ مادراتون خوارج و بخونین! خوارج همون انقلابیهای حسابی ولایی بودن که یوهو وسطِ معرکه گفتن ما واکسن نمیزنیم! رهبر هم اگه زدن دلیل داشته! بیاید ما به شما بگیم! رهبر مجبور بودن... (!) ینی کاش میشد بگم بهتون خاک بر سرتون! حیف که نمیشه بگم:) ||