شبِ آخرِ پیاده‌روی است... گرچه دردها و تاول‌ها لبریزمان کرده اما... شبِ آخر مدام یادت است فردا می‌رسی و این جاده تمام می‌شود... شبِ آخر؛ شبِ مدارا و عشق‌بازی‌ست... شبِ عارف شدنِ زوّار است... دیگر از دردها نق و ناله نمی‌کنند... دیگر به جانِ خدّام گله و شکایت ندارند... غرق‌ند... غرق‌ند در چیزی که باید چشید... 

انگشت‌هایم به نوشتن نمی‌رود... اینجا را یک چیزی گرفته که نه می‌بارد و نه قورت داده می‌شود... اینجا؛ بین گلویم را... هوای شهرِ من مه‌آلود است... هوای شبِ آخرِ طریق الحسین چطوری‌ست؟ نمی‌دانم! تلویزیون را ندیده‌ام... اخبار را ندیده‌ام... ده روز است تلویزیون نمی‌بینم... اخبار نمی‌بینم... تلگرام و واتس‌اپ و همۀ شبکه‌های اجتماعی‌ام را پاک کرده‌ام و خلوت‌ترین نقطه را در ایتا صرفِ کار نگه داشته‌ام و انتخاب کرده‌ام از دنیا بی‌خبر باشم... آدمیزادها سراغ‌م را نگیرند... مجبور نباشم بگویم خوب‌م! مرسی! بله می‌توانم در خدمت باشم! نه! نمی‌توانم! نمی‌خواهم فعلا در خدمتِ کسی باشم! به درک که کارتان را دیر تحویل داده‌ام! دیگر با من کار نکنید! کاری که کردم و پول‌ش به اربعینِ من نرسید به چه درد می‌خورد؟! 

امشب؛ امشب که ما جامانده‌ها در جاماندگیِ خود مُرده‌ایم... خوشبخت‌ها در عمودهای انتهایی طریق الحسین به سیطرۀ کربلا می‌رسند... شب را در مدینه الحسینِ زیبا و مسحورکننده اسکان می‌گیرند... در این شهرِ زیبا و رؤیایی... حمام را اینجا می‌روند که تمیز و زیاد و با امکانات است... خوابِ راحتی در دامانِ نامِ سفره‌دارِ مدینه؛ امام حسن مجتبی علیه السلام می‌گذرانند و نیمه‌های شب دوباره راه می‌افتند و فردا نزدیکِ ظهر حاجت‌روا می‌شوند.............

خوش‌به‌حالِ هرکه داشت و رفت... نوشِ جان‌تان... گوارای وجودتان... مذهبی‌های ثروتنمدی که حق‌شان است... دم‌تان گرم جاده را خلوت نگذاشتید... من یکی تا چهار میلیون توانستم قرض کنم اما به ده میلیون پولِ هواپیما نکشید... نوشِ جان هرکه داشت و قرض کرد و رفت... هر نفهمِ مدرن‌مسلمانی هم عرعر کرد که این پول‌ها را به فقرا می‌دادید بهتر، از من می‌شنوید بهتر است بحث نکنید و آیه و حدیث نیاورید که به این کودن‌ها ثابت کنید در دین هرچیز بجای خودش است و اتفاقا همین اربعینی‌ها هستند که برمی‌گردند و دستِ فقرا را می‌گیرند، نه! بحث نکنید! کارتان را بکنید! در این چندین سال سفرِ اربعین و عرعرِ این و آن، فقط لبخند زدم و باز رفتم اربعین :) این‌قدر همین عمل کردنِ من؛ سوزاند و آتش زد و از حرص کشته به باد داد که خدا می‌داند! عمل! عمل کنیم! می‌گویند واکسن بد است؟ واکسن بزنید و به جای عمرِ بابهایی که می‌خواهید صرفِ مباحثه کنید، عکسِ کارتِ واکسیناسیون‌تان را استوری کنید :) می‌گویند برکت اَخ است؟ برکت بزنید و عکسِ کارت را پست بگذارید :) می‌گویند آقای رئیسی ال و بل است؟ بیشتر درباره‌اش بنویسید و لایک‌ش کنید :) می‌گویند به مهاجرینِ افغان کمک نکنید؟ جمع کنید بروید مرز و کمک کنید و استوری هم بگذارید :) می‌گویند راهپیمایی نروید؟ بروید و لایو هم پخش کنید :) بله! من نتیجه‌اش را دیده‌ام! از مباحثه زودتر و بهتر و عمیق‌تر و ماندگارتر به هدف می‌خورد :)

حالا هم دارم می‌روم برنامۀ یک‌ساله ببندم برای اربعینِ سالِ بعد که ببینم چطور می‌شود ده میلیون تومان به دست آورد یا حداقل کاری کرد که هزینه کمتر شود. من این دردها را تلمبار نمی‌کنم تا سال بعد.... باید کاری کرد! دوست دارد یار این آشفتگی... کوششِ بیهوده به از خفتگی....

امشب مثلِ خوشبخت‌ها زیاد فکر کنیم...

آنها فکر می‌کنند فردا کجا می‌رسند و امشب به چه خاطره‌ای تبدیل می‌شود.....

ما هم....

آه!