دهمین روزِ صفر هم به آخر رسید... معجزه‌ای نشد... ما جا ماندیم... جا ماندیم... جا ماندیم... 

نه از کورانِ کرونا...

نه از نجومی بودنِ پولِ هواپیما...

نه از سرگردانیِ ویزا...

نه از تکمیل نبودنِ کارتِ واکسیناسیون...

نه!

اربعین‌رفته‌ها می‌دانند...

تأکید می‌کنم؛ 

اربعین‌رفته‌‌ها می‌دانند...

اینها

همه

بهانه

است...

ما

از

نگاهِ حسین... علیه السلام...

جا ماندیم...

آه!

آه ای دنیای بی حسین... علیه السلام...

چه کاری از من برمی‌آید وقتی مردن از غصه‌ات را هنوز بلد نیستم؟! جز این‌که اینجا... با کیبورد و کلمات تا تو سفر کنم... 

اگر همین را هم 

بپذیری...

آهای جامانده‌ها! 

من مدیر کاروانِ خوبی نیستم... اعصابِ درست و حسابی ندارم... تندم... از بی‌نظمی بدم می‌آید... از زائرِ ولایت‌ناپذیر بدم می‌آید... از زائرِ نق‌نقو بدم می‌آید... از حساب و کتاب‌های دنیایی وسطِ سفری آخرتی بدم می‌آید... اینها مرا کم‌حوصله می‌کند... بی‌صبر و بی‌مدارا می‌کند... 

به علاوه کنید دردِ جا ماندن را...

پس اگر پابه‌پای من همراه شدید چیزی از من به دل نگیرید... با همینِ من بسازید... 

برویم سفرِ مجازیِ اربعین... 

برنامۀ سفر را بسته‌ام. می‌گذارم شما هم آمادگی داشته باشید. فقط این‌که اگر روزی شد و دیدید خبری از من نشده و ادامۀ این سفر طبقِ برنامه آپ نشده... بدانید قلب‌م دیگر نکشیده... بدانید دیگر نتوانستم صبور و مطیع غصه بخورم و مجازی سفر کنم... بدانید طغیان شده... طوفان شده... جای دیگری نشسته‌ام به داد و فریاد کردن... نمی‌دانم! نمی‌دانم! هیچ‌چیزِ این سفر سر و ته ندارد! باحوصله‌ها همراه شوند لطفا! بااعصاب‌ها! اهلِ مداراها! نویسندۀ این سفرنامۀ مجازی دل و دماغی برای‌ش نمانده... حوصلۀ آدمیزادی ندارد... ببخشید! حلال کنید! 

آه! 

اینجا نگرانِ ویزا نباشید... کارتِ واکسیناسیون نمی‌خواهد... حتی از کرونا هم نترسید... جیب‌تان خالی بود یا پُر هیچ اهمیتی ندارد... زورِ هیچ‌کدامِ اینها به سرزمینِ خیال و وهم نمی‌رسد...

تنها دل‌ها را مجهز کنید؛

ویزای دل‌ها را بروید از مادرش بگیرید... یک روضۀ کوچه گوش دهید... یک حدیث کساء بخوانید... نمی‌دانم... نمازِ استغاثه بخوانید...

دل‌ها را به ساعتی سینه زدن برای این آقای مظلومِ غریب واکسینه کنید... دنیا؛ دنیای عجیبی شده... دینِ مدرن دارد خودی نشان می‌دهد... از آن مدل دین‌هایی که طرف اهلِ نماز و روزه است و اهل خیر و خیریه اما عاشورا را به صلح و مودت با دشمن تعبیر می‌کند! غیرِ این هم باشی برچسبِ متعصب می‌خوری(!)

من با افتخار

با افتخار

با افتخار

متعصب‌م در برابرِ دینِ مدرنِ دین‌مدارهای روشن‌فکر! 

واکسینه کنیم دل‌ها را که دارند حتی امامِ ما را هم جورِ دیگری نشان می‌دهند! 

دل‌هایمان برعکسِ جیب‌هایمان؛ پُر و خالی‌اش مهم است... خالی‌اش کنید از شک و تردید و ناشکری... خالی‌اش کنید از نق و ناله و اعتراض... خالی‌اش کنید از طغیان برابرِ خواستِ ارباب... پُر کنید دل‌ها را از تسلیم برابرِ خواستِ محبوب... 

یکی درد و 

یکی درمان پسندد

یکی وصل و 

یکی هجران پسندد

من از درمان و 

درد و

وصل و

هجران

پسندم آنچه را

جانان پسندد! 

پسندیده جا بمانیم... پسندیده حسرت به دل بمانیم... پسندیده مغمومِ دیدن‌ش بمانیم... پسندیده ما را با خونِ دل خوردن... پسندیده با طعنۀ دنیاخواهان این ایام را سپری کردن... پسندیده به همین سفرهای مجازی دلِ خودمان را تسلی دهیم... اصلا پسندیده نگاه‌مان نکند... دوست‌مان نداشته باشد... من به قربانِ پسندت آقا! من به قربانِ پسندت...

من از همین‌جا دورت بگردم... 

از پای همین کیبورد...

 

همسفرانِ مجازی‌ام! 

این هم برنامۀ سفر:

 

فردا شنبه= جلسه توجیهی داریم. حتما باشید! پس‌فردا توی سفر دلخوری پیش نیاید کسی بگوید این را نگفتی و آن را گفتی! بار و بندیل‌تان را هم ببندید. سبک‌بار باشید، سبک‌بارها به مقصد می‌رسند... حلالیتی قرار است بگیرید، بگیرید... وصیت‌نامه‌ای قرار است بنویسید، بنویسید... بدهی‌ای، قرضی دارید، رسیدگی کنید... لیست سوغاتیِ مدّ نظر خانواده و دوست و آشنا را هم بنویسید، سوغاتی مستحبِ سفر است... نمازی، روزه‌ای، واجبی به گردن دارید یک کاری بکنید... 

یک‌شنبه= راهیِ مرز می‌شویم. کدام مرز؟ نمی‌دانم... من از همۀ مرزهای زمینی با عراق خاطره دارم... انتخاب‌ش سخت است که از کدام یک شما را راهی کنم... بگذارید هم به مهران سری بزنیم... هم به شلمچه... هم سمت چذابه برویم و هم خسروی... سفرِ مجازی خوبی‌اش همین است دیگر! هیچ‌کس جلودارِ خیال و وهمِ ما نیست! 

دوشنبه= معمول است اول برویم کاظمین... ان‌شاءالله!

سه‌شنبه= برویم با امامِ زمان درد و دل کنیم جاماندگی‌مان را... سامرّا... ان‌شاءالله!

چهارشنبه= رسیده‌ایم به نجف... کمی نفس تازه کنید و این روز را برویم کوفه... آخ از کوفه... آخ! 

پنج‌شنبه= بیفتیم به پای علی... علی... علی... علی... حُبُّهُ جَنَّه... بمانیم در نجف... زانو بزنیم پای تاکستانِ علی... اینجا هم برویم سوغات بخریم... بَه‌بَه به نجف... به ایوان طلای حیدر... وادی السلام هم سری می‌زنیم... شاید شاید بیت امام خمینی عزیزم هم... 

جمعه= آخ جامانده‌های اربعین آخ! این روز پیاده‌روی اربعین آغاز می‌شود... آن سیلِ خروشانِ عشّاقِ حسین... علیه السّلام... آخ جامانده‌ها آخ از دل‌هامان... خدا بخیر کند این شب‌های دور از طریق الحسین را... خدا رحم کند این شب‌های دور از جاده را... 

شنبه= روزِ دومِ پیاده‌روی است... آخ خدا رحم کند انگشت‌های تاول‌نزده را... خدا رحم کند صورت‌های آفتاب‌نسوختۀ غبارِ ره نگرفته را...

یک‌شنبه= آخ خدا رحم کند دوری از مدینه الحسن را... خدا رحم کند این شبِ آخر را دور از جادۀ عشق... آی خدا به دادِ دلِ ما جامانده‌ها برس... آی خدا ما دیده‌ها گناه داریم... آی خدا ما اربعین‌چشیده‌های جامانده را بغل کن... آی خدا...

دوشنبه= خوشبخت‌ها چنین روزی به کربلا می‌رسند... وَ ما جامانده‌ها جزوِ آنها نیستیم................................................

 

ماییم و نوای بی‌نوایی

بسم‌الله اگر حریفِ مایی.